در روزهای شنبه و یکشنبه 17و 18/1/87 در صفحه مقالات روزنامه جمهوری اسلامی در دو شماره مقاله بلند بنده در نقد مشرب تصوف را که به بیان دیدگاه علامه کمالی دزفولی در این باره می پرداخت، درج نمود؛ مقاله ای که بنا به صلاحدید مدیر مسئول محترم روزنامه جناب حجت الاسلام مسیح مهاجری ـ در گفتگوی مفصل تلفنی با حقیرـ و علی رغم میل باطنی مسئول محترم سرویس مقالات، زیر تیغ جراحی دراز کشید تا نزاع محتمل آینده، سالبه به انتفاع موضوع گردد!! این شما و این هم متن کامل آن نوشته در چند بخش:
صوفی بی صفا نمی خواهم(1)
تصوف از منظر علامه کمالی دزفولی
اشاره:
عالم متضلع آیت الله حاج سید علی کمالی دزفولی ـ متولد 6 آذر 1290ه ش/ متوفای 30 اسفند 1383ه ش ـ از بزرگ«منادیان بازگشت به قرآن در عصر حاضر» و از «پیشگامان عمومی سازی فرهنگ قرآنی» و به راستی «پدرجریان قرآن پژوهی معاصر» بود. محضر فقهای بنام، آیات عظام آقا میرزا محمد علی معزّی صاحب دوره «تجدیدالدوارس و تحدیدالمدارس» و حاج سید اسدالله نبوی را در حوزه دارالمؤمنین دزفول مغتنم شمرد و در سنوات 1318 تا 1320 شمسی ضمن تشرّف به قم، زانوی تلمذ بر آستان روحانی آیت الله العظمی امام خمینی (نوّرالله مضجعه) سائید. داستان رشته ارتباط و مودّت ایشان با آیت الله سید ابو القاسم کاشانی و دیگر رجال مذهبی آن روز ایران شنیدنی است. در آن سالیان، توفیقات دیگری نیز رفیقش بود؛ از جمله در سراسر خوزستان هزاران منبر مفید و گیرا در تبیین اسلام، به ویژه در نقد تفکرات احمد کسروی برپا و در امر کشاورزی بیش از 120 هکتار درخت غرس نمود؛ او به حق مصداق کریمه«و زاده بسطة فی العلم و الجسم»(بقره/ 247) بود.
از سال 1348 خورشیدی و پس از واقعه ای شیرین که در خودنوشت استادـ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی،بهاءالدین خرمشاهی ـ ثبت است، به ترغیب و تشویق مترجم چیره دست قرآن آیت الله حاج شیخ محمد کاظم معزّی «که گویی از جایی مأموریتی» داشت، به ساحت مقدس قرآن بار یافت و بدین ترتیب «عاشقانه ترین انحنای وجود خودش را برای آینه تفسیر کرد». استاد از آن پس تمام زندگی اش را وقف خدمت به مصحف شریف قرآن نمود و در طول چند ده سال با بیان و نگارش مقدمات، مقومات تفسیر آیات به تألیف کتب، رسائل و مقالات وزین همّت گماشت و آثاری کم نظیر و بعضاً بی نظیر، به جامعه علمی، پژوهشی و قرآنی عرضه داشت. البته افزون بر آثار پر بار قرآن پژوهی، پژوهشهایی چند از ایشان در دیگر زمینه ها شامل؛ علوم مختلف اسلامی، اخلاقی، ادبی، اجتماعی، تاریخی، فرهنگ منطقه ای و... برجای مانده که «باز آمیخته با مباحث قرآنی و آموخته از مباحث قرآن5» هستند و بخش قابل توجهی از آنها هنوز به زیور طبع آراسته نشده اند. آثار مکتوب علامه فقید را می توان به این قرار برشمرد: الف) علوم و معارف قرآن: 1- قانون تفسیر2- تاریخ تفسیر 3- قرآن ثقل اکبر 4- شناخت قرآن 5- قرآن و مبارزات 6- قرآن و جامعه 7- قرآن و دستورات اجتماعی8- قرآن و شعارها 9- قرآن و مقام زن 10- مقدمه تفسیر قرآن برای همه 11- قبسات القرآن 12- تحقیق، تصحیح و تقدیم «ذکر المجرّب فی صحفٍ مطهّره» ب) معارف اسلامی : 1- خاتم النبیین2- عترت ثقل کبیر 3- همزیستی و معاشرت در اسلام 4- جاءالحق (در ردّ شبهات کتاب «بیست و سه سال» علی دشتی) 5-عرفان و سلوک اسلامی 6- تاریخ مختصر صدر اسلام 7- ارمغان ربیع 8- تحقیق در ادعیة قرآن 9ـ هزار سخن در شناخت اسلام ج) موضوعات مختلف: 1- هرکه می خواهد بخواند (در ردّ تفکرات احمد کسروی) 2- جنایات دوساله دکتر بقایی دردزفول(وقایع حزب زحمتکشان) 3- مثنوی عزیز و نگار 4- گلستان امثال دزفولی 5- دعبل خزاعی شاعر انقلابی 6- هزار سخن از حجازی(چاپ شانزدهم) 7- مقدمه مفصّل بر الترجمان عن المرزبان. آثار منتشر نشده: 1-مقاصد قرآن یا جمهوریت محمد 2- محسّنات بدیعیه 3- معارف اسلامی 4- جزوه علوم القرآن 5-الثقافه الاسلامی 6- ترجمه احادیث غیر مکرر ازطرق امامیه 7- ترجمه احادیث غیرمکررازطرق عامه( بجز احادیث تفسیری وفقهی ) 8- تفسیر قرآن برای همه(44 دفتر)9- خرد افزا ( 12 جلد ) 10- سیمای دزفول( 10 جلد، در تاریخ 200 ساله اخیر) 11- مستدرک الفاظ معرب (بعد از تألیفات جوالیقی و ادی شیر پارسی و سید محمد علی امام) 12- چهره مولوی در آئینه مثنوی 13- تک بیت های مثنوی 14- ابیات تفسیری مثنوی 15- منتخب مثنوی 16- مجموعه مقالات 17- دفتر خاطرات و اشعار 18- چند دفتر در مواعظ 19- مصادر المطالب 20- فهرست تفصیلی وافی (تا جلد پانزدهم) 21- نامه هایی به فرزاندانم 22- شرح فارسی بر کفایه الا صول ( در 5 جلد) 23- حافظ در آینه سخنش.
در سالهای اخیر و به مناسبت هایی چند، از جمله در نمایشگاه بین المللی قرآن(سال 1376 و 1383) و نمایشگاه بین المللی کتاب(سال 1382)، شخصیت گمنام اما جامع الاطراف استاد فقید کمالی مورد تجلیل قرار گرفت. سرانجام روح پر فتوح آیتِ کمال و فرزانگی علامه حاج سید علی کمالی دزفولی پس از ـ قریب به ـ یک قرن حیات طیّبه در سپیده دمان آخرین ساعات سال1383 شمسی و در روزی نامعمول ـ سی ام اسفند ـ و دیر تکرارـ کبیسه ـ به ملکوت اعلی پیوست.
و اما، آن چه در پی می آید پژواک یک از بسیار خاطرات مانای سالها درک محضر آن پیر فرزانه، در موضوع تصوف است که به قلم شاکردش تقدیم ارباب فضل و فرزانگی می گردد:
استاذنا العلامه حاج سید علی کمالی دزفولی(روّح الله روحه) با فرهنگ تصوف مواجهه ای علمی و منطقی داشت؛ بخش «صوفیه» کتب «تاریخ تفسیر» و «شناخت قرآن» و جزء اول از مجلّد «عرفان و سلوک اسلامی» ـ که در صورت عرضه شایسته آن، نه افست دستنویس، به محافل علمی، جهشی در عرصه نظری عرفان قرآنی خواهد بودـ گواه این مدّعاست. سیر مطالعاتی استاد در مبانی نظری این طایفه، رجوع به مهمترین منابع مکتوب موجود بود، مانند: فصوص الحکم و الفتوحات المکیّه ابن عربی و شروح بر آن دو، کشف المحجوب هجویری، مرصاد العباد نجم دایه، رسالة قشیریه، مدارج السالکین ابن قّیم الجوزیه، نفحات الانس جامی، مکاتیب عبدالله قطب، عوارف المعارف سهروردی، منازل السائرین خواجه عبدالله و شرح بر آن، صائن الدین ابن ترکه، احیاء العلوم غزالی، تذکره الاولیاء عطار، طرائق الحقایق معصوم علیشاه، منهاج انوار المعرفه، التّعرف لمذهب اهل التّصوف، شطحات الصوفیه، کتاب التذکاری، اللّمع فی التصوف، الصّله بین التشیع و التصوف، الصوفیّه فی الاسلام نیکلسون، ارزش میراث صوفیه زرین کوب، خط سوم صاحب الزمانی و دواوین شعرای عرب و عجم صوفی چون: ابن فارض، ابن عربی، سنایی، مولوی، مغربی، گلشن راز شبستری و نیز تفاسیر ذوقی آنها از جمله: تأویلات النّجمیه علاءالدوله سمنانی(که تا سوره طه منسوب به نجم الدین رازی و از آن پس منسوب به علاءالدوله است)، تفسیر محی الدین عربی، عرایس البیان روزبهان بقلی، کشف الاسرار و عده الابرار میبدی و دهها منبع دست اول دیگر. البته استاد در این مسیر برخی از نوشته های منتقدان تصوف را نیز از نظر دور نمی داشت؛ مانند: الاعتصام شاطبی، عارف و صوفی چه می گویند؟از شیخ جواد آقا تهرانی، در دیار صوفیان علی دشتی و غیره. حواشی عالمانه و شجاعانه ایشان بر مجموع کتب فوق الذکر، شایستگی تدوین کتابی مستقل بدین عنوان دارد.
استاد در اتصال و تکمیل زنجیرة تحقیقاتی خود در موضوع تصوف، علاوه بر مطالعات کتابخانه ای، به پژوهش های میدانی نیز پرداخت و جلسات و مذاکرات متعددی با مدعیان فرق مختلف صوفیه در محافل خانقاهی آنها برپا نمود. با چنین مایه ای است که ایشان، بی محابا و به دور از مصلحت اندیشی های معمول، در جای جای آثارش، بنیان نظری و پایه های عملی صوفیه و بالاخص تأویلات ناروا و مهار گیسخته آنان در امر تفسیر را به چالش می کشد.
این کمترین با قریب به یک دهه درک مستمر محضر آن پیر فرزانه، به جرأت می گوید که هرگز استاد، مکتبی را به تیزی و گستردگی صوفیه مورد نقّادی علمی قرار نداد. روحیه جستجوگری بنده و مرام غیر مصلحت اندیشانه استاد کافی بود تا در این سالها بسیاری ناگفته ها را از لسان مبارک ایشان بشنوم و خدای را شاکرم که اینک مجال یافتم تا تنها یک از بسیار آن ماجراها را بازگو کنم.
علامه فقید کمالی برایم فرموده بود: «از همان اوان جوانی نسبت چندانی میان تصوف و فرهنگ همه جانبه و منطقی اسلام نمی دیدم. به یاد دارم طلبه ای 17 ساله بودم که زعیم عالیقدر حوزات علمیه جنوب، حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد رضا معزّی اعلی الله مقامه الشریف مرا فرمود که در مجلس ترحیم آیت الله سید محمد جعفر، بزرگ خاندان جزائری، در مسجد جامع دزفول و در حضور ایشان به منبر روم. بنده در آن محفل سخن را به مناسبت به این ابیات گلستان سعدی رساندم که:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه |
|
بشکست عهد صحبت اهل طریق را |
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود |
|
تا اختیار کردی از آن این فریق را |
گفت آن گلیم خویش برون می برد زموج |
|
وین جهد می کند که بگیرد غریق را |
و فرمود: «همزمان با جنگ جهانی اول، زمانی که دارالمؤمنین دزفول به عنوان مرکز حوزات علمیه جنوب، دوران شکوفایی خود را با زعامت فقیه الاسلام علی الاطلاق آقا شیخ محمد رضا معزی(ره) تجربه می کرد، بنای کنسولخانه انگلیس در دزفول نهاده شد! و همزمان مردی غریبه و مجهول الهویّه در این شهر پیدا گشت که بی جهت و بدون اینکه کسی بداند کیست، شغل او چیست، و از کجا آمده؟ تا مدتهای مدید در شهر پرسه می زد! کم کم به واسطه عدم تقیّد به آداب شریعت و به دلیل اظهار صریح قبایح و اعمال کفرآمیز به «کُفری» مشهور شد. داستان برخورد او با مریدان ساده اندیشش، قصه هایی خنده آور و تأسف برانگیز دارد. رویّه و اقدامات بعدی او نشان داد که همزمانی ورود کفری با بنای کنسولخانه انگلیس در دزفول، نمی توانست تصادفی بوده باشد. در اوان جوانی، روزی از روزهای سنه 1310 شمسی که در مدرسه علمیه آصفیه طهران مشغول به تحصیل علوم دینی بودم، کُفری سرزده به حجره ام وارد شد. در حیرت فرو رفتم که او از کجا و چرا آمد ؟! در اثنای صحبت گفت: از دزفول آمده ام و آدرس تو را ـ که سر راهم بودی ـ از همشهریانت گرفتم و عازم هندوستان(!) هستم. فردای آن روز به قصد خروج از کشور از من جدا شد و دیگر خبری از او نشد، اگرچه همچنان مریدان چشم به راهی در منطقه داشت؛ تا اینکه در دهه پنجاه شمسی و پس از چهل سال از مهاجرت او، با عزّت و احترام از هند به دزفول بازگردانده شد و با همت سرهنگ افراسیابی رئیس وقت ساواک! و از کیسه فتوّت حکومت پهلوی! در هاله ای از بی تفاوتی بزرگان و بی خبری عامه دارالمؤمنین، رسماً بنای فرقه و خانقاهی به نام «مهدویّه» ـ از اغتشاشات دیگر ذهبیه ـ را در این شهر نهاد که از مبانی فرهنگ مهدویّت و ولایت به دور است و ازعوامل عمده تفرقه در این منطقه محسوب می شود. یکی از سرسپردگان و بازگردانندگان اصلی کفری ـ که هنوز زنده است ـ از دهه سی شمسی به عنوان عامل سرویس های انگلیسی در منطقه مطرح بوده است. چنان مشهور بود که کُفری اهل نماز و عبادت نیست و من خود نیز در طول آن شبانه روزی که در حجره ام بسر برد، شاهد بودم که هرگز سر بر سجده نبرد!! »
در تأیید گزارش علامه کمالی باید نوشت که بر اساس اسناد موجود، از اوایل قاجاریه، و با هدایت کمپانی هند شرقی بریتانیا، سیل دراویش هندی تا بناگوش سبیل به ایران سرازیر شد تا «تصوف سنّتی» در قامت «تصوف سیاسی» ظهور نماید. تفرقه، بزرگ ترین حربه تاریخی پیر استعمار جهت نفوذ و حضور مستمر در کشورهای مورد نظر بوده است. فرقه سازی همواره به عنوان ترفند بزرگ امپراطوری بریتانیا در استحاله آرمانهای مقدس ملت های تحت سلطه، نمود داشته است. در این باره گزارش «مستر همفر» کارگزار و جاسوس عالی رتبه وزارت مستعمرات انگلیس و ریاست«کمپانی هند شرقی» در سال 1710 میلادی، حائز اهمیت است. او در خاطرات خود می نویسد که قبل از اعزام به مأموریت، معاون وزارت مستعمرات بریتانیا کتابی پرحجم بالغ بر هزار صفحه حاوی برنامه های ابلاغی جهت اجرا در کشورهای اسلامی به او داد که در فصل مربوط به راه های مناسب نفوذ و دخول نقاط ضعف در اسلام، چند مورد را برشمرده بود، از جمله: «گسترش همه جانبه خانقاه های دراویش، تکثیر و انتشار رساله ها و کتاب هایی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها، گوشه گیری و مردم گریزی سوق می دهد، مانند: مثنوی مولوی و احیاء العلوم غزّالی»( ترجمه دکتر مویّدی، نشر امیر کبیر، ص 76) و در چند جای دیگر ابلاغیه، علاوه بر تأکید بر طرح فوق، یادآور می شود: «برهم زدن رابطه دوستی آمیخته با احترام، بین عالمان دین و مردم، وظیفه ایست که هیچ مأمور انگلیسی نباید فراموش کند. در این راه باید نخست به دو کار عمده پرداخت: اول) برچسب زدن و تهمت وارد ساختن به علماء و مراجع ب) وارد ساختن بعضی از عالم نمایان وابسته به وزارت مستعمرات در سلک علمای دین»(همان، ص 81).
با توجه به خاستگاه، اهداف و رویکرد سیاسی، امنیتی و فرهنگی فرق استعماری «وهابیت» و «تصوف»، بر این باورم که آن دو، دو روی یک سکّه می باشند. نکتة جالب توجه آن است که مأموریت اصلی همفر به گواهی خاطرات او، بنیانگذاری مذهب جعلی «وهّابیت» بود که بر این ترتیب در شهر بصره، محمد بن عبد الوهاب را یافت و او را مهرة مناسبی برای ایجاد تشتّت در محیط«اهل سنت» شبه جزیره عربستان تشخیص داد. به استناد مدارک موجود، احیای مجدد تصوف در ایران به عنوان «قلب جهان تشیع»، به موازات همان پروژه ای صورت گرفت که در عربستان به عنوان «قلب جغرافیای تسنّن» در حال اجرا بود. بی شک نطفة تصوف جدید و وهابیّت استعماری ـ هر دوـ از صلب کفتار پیر بریتانیا می باشند. این مسأله ما را به این نکته رهنمون می کند که استعمار، با ظرافت و به فراخور تفاوت اقالیم انسانی، جغرافیای زیستی، قومی، مذهبی و دینی و حسب شرایط ناهمگون هرکدام، برنامه های استعماری خود را طراحی و پیاده می کند. پس بی جهت نیست که چند سالی است شاهد تحرکات آشکار وهّابیّت در شهر های عشایری و عرب نشین جنوب ایران، به موازات فعالیت معنا دار نحله های صوفیه در دیگر شهرهای اصیل و فارس زبان آن دیار همچون دزفول، شوشتر و بهبهان هستیم؛ خوزستانی که از دیرباز مورد طمع انگلستان بوده و هست و مهاجمان انگلیسی از تمام عراق اشغال شده تنها به بصره ـ شهر موازی اهواز، مرکز خوزستان ـ بسنده می کنند!!! مستر همفر در ادامه خاطراتش یاد آور می شود که معاون وزارت مستعمرات، او را از موافقت نامه 14 ماده ای باخبر کرد که در بندهایی از آن بر واگذاری اراضی شهری و روستایی ممالک اسلامی به صورت «اقطاع» به فرق و اقلیت های عموماً غیر مسلمان مانند واگذاری کرمانشاه به علی اللهیان، تأکید نموده و توصیه می کرد: «پس از اقدام به واگذاری، لازم است در تقویت بنیة مالی و نظامی این اقلیت ها ... مجدّانه کوشش به عمل آوریم تا پس از مدتی این اقلیت ها همانند خاری در چشم مسلمین باشند و پیکر اسلام را آزرده سازند و تدریجاً توسعة نفوذ و اقتدار آنها در منطقه، سبب نابودی حکومت های مسلمان گردد، و نفوذ اسلام به ضعف و فتور انجامد»(همان، ص 92).
استعمار پیر، از دیرباز هندوستان را، با شرایط ویژه اش، بهترین مهد زایش و پرورش فرق شبه عرفانی تشخیص داد تا این پرورشگاه، فرزندان نامشروع دولت مادر را در دامن خود رشد و نموّ دهد. دوره های متوالی کارورزی و آموزش های ضمن خدمت حضوری، نیمه حضور و آموزش از راه دور رهبران صوفی از بدو تأسیس کمپانی هند شرقی در شبه قاره برقرار بوده است که اقامت و تردد متوالی شماری از اقطاب و سرکردگان فرق صوفیه را به آن سرزمین توجیه می کند. براستی که رسالت تاریخی دراویش، چیزی جز زمینه سازی استعمار بوده است؟ ره آورد تصوف برای جهان اسلام، جز تشتت آراء، تفرقه اقوام، سرسپردگی به بیگانگان، عقب ماندن امّت از آرمانها، ضعف و گسست ملّت از هم و از دست رفتن اتحاد و وحدت مسلمین، چه بوده است؟
|
||
|
||
ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی |
<script src="http://mjmafi1.googlepages.com/clock30.js" language=javascript>>