• وبلاگ : سير بي سلوك ( مجاهديان )
  • يادداشت : قصه ارباب حكمت
  • نظرات : 2 خصوصي ، 41 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    حرفهايي است براي گفتن

    كه اگر گوشي نبود نميگوييم

    و حرفهايي است براي نگفتن

    حرفهايي كه هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمي آورند

    حرفهاي شگفت,زيبا و اهورايي همين هايند

    و سرمايه ماورايي هركس به اندازه حرفهايي است كه براي نگفتن دارد

    حرفهاي بيتاب و طاقت فرسا

    كه همچون زبانه هاي بيقرار آتشند

    و كلماتش, هريك، انفجاري را به بند كشيده اند

    كلماتي كه پاره هاي بودن آدم اند...

    اينان هماره در جستجوي مخاطب خويشند

    اگر يافتند، يافته مي شوند...

    ...و

    در صميم وجدان او آرام مي گيرند

    و اگر مخاطب خويش را نيافتند، نيستند

    و اگر او را گم كردند، روح را از درون به آتش ميكشند

    و دمادم

    حريق هاي دهشتناك عذاب بر او ميافروزند...


    دکتر علي شريعتي

    پاسخ

    خدايش بيامرزاد که هم در ميان جماعت دوستانش غريب بود و هم در طايفه دشمنان! دوستان غريبش برخلاف منش او هر کلمه و بلکه حرفش را وحي منزل مي دانستند و دشمنان ناخوانده و نادانسته افکار او به انکار و بلکه تکفيرش برخاستند! او هر چه بود از جنس دردها ي همين مردم و در پي زدودن گرد غربت از چهره اسلام و مسلمين؛ گرچه گاه به جاده خاکي نيز مي زد! اگر اسلام سرايي هم مي کرد باز زيبا اين کار را انجام مي داد و در ذهن، دل، روان و دهان داعيه اسلام زدايي را(بر خلاف مشي در پيش گرفته جماعت به اصطلاح روشنفکر نما) نداشت!