کلید درِ گنج حکیم
(درج در روزنامه جمهوری اسلامی)
برگ سبزی است تحفه این کمترین که به بهانه تجلیل اخیر از مفخر حوزه، حکیم متالّه، حضرت علامه، شیخ الحکماء، محی الدین عبدالله، جوادی آملی (متّعنا الله و المسلمین من انوار بیانه و بنانه) پیشکشِ محضر باهرالنّور آن جویبار حکمت و گنجینه معرفت می شود؛
به حکمت، سَبق برده از بوعلی ها به دانش، هماورد صدها غزالی
فرزانه فروتنی که ریشه در چشمه حیات دارد و حقا که در روزگار فقر و فاقه نکته بینی، کمتر حافظی از حافظان جهان چون ایشان کمر بر احیا و گسترش «لطایف حکمی با نکات قرآنی» بسته است؛ «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»!
جان پرور است قصه ارباب معرفت رمزی برو بپرس و حدیثی بیا بگو
1. «... در برابر این انسانها که با خود و با جهان در هماهنگی محض بودند، انسان خود را آسوده و اَمن و همنوا با ضرباهنگ هستی می یافت[...] این قشرـ که بی شکّ در حال نابودی است ـ دیگر در غرب وجود ندارد. در غرب، فضلاء، روشنفکران و دانشمندان بسیار برجسته ای داریم، اما «پیر فرزانه» نداریم؛ چراکه در غرب بین عقل و دل فراق افتاده است. (داریوش شایگان در گفتگو با رامین جهانبگلو، زیر آسمان جهان، ص75، ترجمه نازی عظیما، نشر فرزان، 1374) .
2. چون «حکیم» نام خداست؛ «... تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ» (یونس: 1 و لقمان: 2) و قرآن از «حکمت» به «خیرکثیر» تعبیر می کند؛ «[خدا] هر که را بخواهد حکمت مىبخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است...» (بقره/269)، رواست که واژه «حکمت» مستجمع معانی: حلم، علم، عدل، راستی، درستی، تهذیب، تدبیر، کیاست، سیاست، ... باشد. (رک: فرهنگ دهخدا و معین ذیل کلمه) پس بی رمز و راز نیست که «حکمت» در تعریف منطقیان، «علم به حقایق اشیاء» گفته آید.
3. «ترس[از] خداوند ابتدای حکمت است» (مزامیر، مزمور111 آیه10) این تعبیر حکیمانه شایان تأمل و قابل تطبیق با آموزه های اصیل اسلامی است و گواه صادقی است بر اثبات این مدعا که سیرابی هر دو از یک آبشخور است؛ و نیز دیگر تعابیر بکار رفته از حکمت در کتاب مقدس(عهد عتیق و جدید) همچون: «خوشا به حال کسی که حکمت را پیدا کند* و شخصی که فطانت را تحصیل نماید* زیرا که تجارت آن از تجارت نقره و محصولش از طلای خالص نیکو تر است* از لعل ها گرانبهاتر است و جمیع نفایس تو با آن برابری نتواند کرد*» (کتاب امثال سلیمان، باب سوم،14تا 16). و چه واقع نگرانه می فرماید: «حکمت از همه چیز افضل است؛ پس حکمت را تحصیل نما* [...]آن را محترم دار که تو را بلند خواهد ساخت* و اگر او را در آغوش بکشی تو را معظم خواهد گردانید* بر سر تو تاج زیبایی خواهد نهاد* و افسر جلال به تو خواهد بخشید*» (امثال سلیمان،باب چهارم، آیات 8تا10).
4. استادم علامه کمالی(روّح الله روحه) مورخ 25/3/80 ، به خط استوارش مرا روایت کرد از استادش آیت الله سید حسین مفید(ره) و او از استادش، حکیم الهی آیت الله العظمی حاج شیخ محمدرضا معزّی (فقیه الاسلام مدبّر و زعیم مقتدر حوزات علمیه جنوب در اواخر عصر قاجار و اوایل عهد پهلوی، متوفی1312 خورشیدی، صاحب «کلمه التقوی»)، که فرمود: «ممارست در اخبار آل محمد(ص) «عقل ثانوی» به انسان می دهد. » سپس علامه کمالی در توضیح فرمود: عقل ثانوی همان «حکمت» است.
جالب است بدانید، آوازه صیتِ حکمت و تدبیر آقا شیخ محمدرضا چنان در افواه روزگار پیچیده بود که یکی از بزرگان اتباع انگلیسی که در جریان جنگ جهانی اول در ایران و مدتی در دزفول بسر می برد، در سفرنامه اش این شهر را ـ به عنوان نمونه ای از بلاد اسلامی ـ چنین توصیف می کند: دزفول سه چیز منحصر به فرد دارد که نظیر آن را در جای دیگر نمی توان یافت: یکی آب رودخانه دز [که از زردکوه بختیاری سرچشمه گرفته و زلال ترین رود کشور است] دوم کشیشِ حکیمی دارد که به درد صدارت عظمای بریتانیای کبیر می خورد [و به گزارش علی راجی: «کشیشی دارد که مغز او استعداد سلطنت را دارد» (علماء و روحانیت دزفول، ج 2، ص 722 )]، و سه دیگر ... [ این سخن بگذار تا وقت دگر!!].
به راستی این پیر فرزانه و به تعبیر فرنگی ها، «کشیشِ» کیّس، سیّاس، مدبّر، علیم، حلیم و خلاصه «حکیم»، فارغ التحصیل کدام دانشگاه و درآموز مکتب کدام فیلسوف و یا سیاستمدار بوده است؟!
5. سحرگه ره روی در سر زمینی همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی(حافظ)
قال الرّسول(ص): «ما[مَن] اَخلصَ عبدٌ للهِ عزّوجلّ اربعینَ صباحاً [یوماً]الاّ جَرَت[ظهرت] ینابیعُ الحِکمَه مِن قلبهِ علیَ لسانهِ؛ بنده، خود را برای خدای عزّوجلّ، خالص نمی کند، مگر آنکه چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود» (بحار الانوار، ج67، ص242، حدیث10 و 25 و نیز در جامع الاخبار،ص94)؛ آری:
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم(حافظ)
خداوند «زملک تا ملکوتش حجاب» از دیدگان کسانی برمی گیرد که هماره کشیش نفس خویش می دهند و جز به ضرورت سخن نمی گویند اما چنانند که همواره از خاموشیشان گفتار می زاید و بر زبانشان، جز واژه گان پاک و کلمات طیبه و «حکمت» جاری نمی شود: «... واژه پاک، چونان درختی پاک است که ریشه اش پابرجا و شاخه ای سر برآسمان دارد. میوه اش را دمادم به اذن پروردگارش می دهد، و خداوند چنین مَثَل هایی برای مردم می زند تا پند گیرند» (ابراهبم: 24ـ25). این زنده دلان دیگر با دیده سَر نمی نگرند بلکه با چشم سِرّ می بینند و این طایفه دیگر به بصر محتاج نیستند، چراکه به بصیرت رسیده اند!
منم باده پیمای آن دُرد نوشان که بیعت نکردند با خرقه پوشان
به جز بی نشانی، نشانی ندارند به ظاهر خموش و، به باطن خروشان(پروانه)
6. حضرت امیر بیان، مولانا علی(ع) حکمت را گمشده مومن می داند (نهج البلاغه، کلمات قصار،80) و در خطبه ای می فرماید: «حکمت حیات دل مرده است!»( نهج البلاغه، خطب، 133) و سفارش اکید حضرت بر همنشینی با پیران فرزانه، فراهم نمودن اسباب احیای عقول مردم و در نتیجه حیات معقول جامعه است: «مجالسه الحکماء حیاه العقول و شفاء النّفوس». (غرر الحکم، باب صاحب الحکماء و العلماء، حدیث 9790).
7. و اما، خیر الکلام ما قلَّ و دلّ:
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم (نظامی)
|
||
|
||
ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی |
<script src="http://mjmafi1.googlepages.com/clock30.js" language=javascript>>