بحر در کوزه
کلماتی قصار و حکیمانه از علامه کمالی دزفولی
چون به محضرش مشرف می شدم، در دَم و بی هیچ مقدمه ای، سر از جَیب مراقبت بیرون می آورد و خیره به نقطه ای نامعلوم، محصول ناب ترین لحظه های سکوت سلوکانه اش را در کلمه ای قصار و جمله ای حکیمانه هدیه ام می کرد و به یکباره، دیگر بار به خود فرو می رفت و سکوت سایه می گسترد؛ سکوتی حجیم که مخاطبِ حیران را ساعت ها در خود گم می کرد.
استاد بهاءالدین خرمشاهی، از شاگردان و شیفتگان علامه گمنام کمالی دزفولی می نویسد: «شیوه شیرین و شیوای سخن گفتنش، با لحن و لهجه دزفولی، با همه فرق داشت؛ گویی هر چه می گوید یا بیان مقدمتین برای استدلال یا کلمات قصار است.»(قرآن شناس بزرگ زمانه، نشریه گلستان قرآن، ش 203)
و در اینجا بجاست که تنها مشتی نمونه از خرمن تأملات معرفتی و ملاحظات ذوقی حضرت استاد را بازخوانی کنیم:
* منطق ریاضیاتِ عاطفی غیر از منطق ریاضیاتِ عقلی است! نمونه ریاضیات عقلی این است: 4 = 2+ 2 اما ریاضیات عاطفی چنین است: 40=(2 ـ)+(2 ـ) به دلیل ؛ « من جاء بالحسنة فله عشر امثالها » ( انعام/160).
* خدمتِ «عواطف» به عقل، مانند روغنکاری مفاصل و محل سایش اجسام صُلب است! عقل بی عاطفه، قوانین را فرسوده می کند.
* شعار، زبانه آتشفشان روح است.
* هر کس دیر تر از نظاره طبیعت خسته شود، انسانتر است. مکتشفین بزرگ ناظران خستگی ناپذیر طبیعتند.
* .... باید زنجیره تردیدها و خیالات را با قیچی برنده محک قطع نمود و خود را آسوده ساخت.
* اگر مجموع دلایل زمینی نمی توانند وساوس شیطانی تو را چون تیر شهاب، رجم کنند، ستارگان آسمان این کار را خواهند کرد؛ «و جعلناها رجوما للشیاطین»(ملک/5 ).
* قرآن سنگ محکی است که ارزش هر چیز به آن سنجیده می شود؛ پس باید فقط محک را تقدیس کرد. محک، آینه سکندر و جام جهان نماست. اصرار در تقدیس آنان که با محک منطبق نیستند دهن کجی به محک است. همه کسانی که بد گلند [یعنی بدشکلند ] از آینه بیم دارند و از اینکه نباید برابر آن بایستند، با هم متفقند.
* دو رشته متمایز در همیشه تاریخ بوده و هست: رشته پیغمبری و رشته قیصری.
* هنوز از آن ایده نامحقق دست برنداشته ام که؛ «عشق» باید به «فضیلت» گراید تا بیم زوال در آن نباشد.
* یکی از اَدوات شناخت دین، دریافت های عاشقانه ادبی است، مانند:
پشّه کی داند که این باغ از کی است
در بهاران زاد و مرگش در دی است
[ استاد مجذوب این شعر مولوی بود و خود بارها شاهد بودم که این بیت را چنان با جذبه و حال تکرار می کرد که اشک در چشمان یاقوتیش حلقه می بست، و آرام آرام از گونه های چروکیده اش سرازیر می گشت! ]
*حالات جذبه ای که گاه و بیگاه به انسان دست می دهد، هرچند در کم و کیف هم ناچیز باشند، باز نباید آنها را بی اثر دانست. همه حالات درونی ما مثالی در جهان خارج دارند. مادام که عقربه دستگاه فرستنده یا گیرنده امواج صوتی بر روی موج مخصوص سوار نشود، آن نیروی بالقوه در حالت تعطیل می ماند؛ هرچند هزاران سال نیز بگذرد. چه بسا حالات جذبه در روح آدمی همان تطبیق دستگاه باشد که در اثر دریافتی آن را گرفته و در لوح ضمیر ما ثبت کرده است! گرچه کشف الفبای آن فعلا برای ما مقدور نیست اما اثر آن ملموس بوده و چه بسا در روزی دیگر ـ هرچند در منازل برزخی یا اخروی ـ برای ما شناخته شود. حدیث «جذبه من جذبات الرحمن توازی عمل الثقلین» باید مورد تأمل قرار گیرد.
* ایده آل ها با اغراق پرداخته شده اند؛ فریب نخورید و گرنه نومید خواهید شد.
*چگونه است که بی نوایان مسیحی از تاج مرصّع پاپ ـ جانشین عیسای یک لاقبا ـ جهت نجات از فقر و فاقه، تبرّک می جویند؟!!
* نمونه تکامل خلقت باید از جنس فکر و اندیشه باشد، زیرا تنها راه تسلط بر اسرار خلقت همانا فکر و اندیشه است و در این صورت تقویم و سازمان انسان، احسن تقویم و عالی ترین نمونه خلقت است.
انسان در دست چپ خود می تواند تمام اسرار خلقت را کشف کند و در دست راست به آفریننده خود بپردازد؛ و خود حد وسط خلقت است! اصحاب شمال که در سَموم و حمیمند از آن جهت است که عطش کنجکاوی ایشان با مسائل دست چپ فرو نخواهد نشست؛ بلکه باید آنرا با مسائل دست راست فرو نشانند.
* یکی از دلایل عقلی افضلیت بشر ـ بر دیگر مخلوقات ـ استفاده او از دیگر موجودات و تسخیر آنهاست. هر موجودی برای ارتزاق خود حدی دارد، جز بشر! در قرآن مجید هم آمده است؛ «و سخّر لکم الفلک » (ابراهیم/32 )، «و سخّر لکم الشمس و القمر» (ابراهیم/33 )، «و سخّر لکم اللیل و النهار » (نحل/12 )، و «سخّر لکم البحر » (نحل/14)، و «سخّر لکم ... .
* عالِم جستجوگر در اواخر زندگیش احساس می کند که در این جهان وسایل تکمیل معرفت و معلوماتش محدود است و به ناچار باید در جهان دیگر گسترش یابد؛ شاید قوله تعالی: « فکشفنا عنک غطاوک فبصرک الیوم حدید » (ق/22) اشاره به آن باشد.
* رازی درون این جهان هست که از نیرو سرشار و از موهبت لبریز است؛ پس هرگز از فنای صورت ها نباید بیم داشت؛
سعدیا گر بکَند سیل فنا خانه عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازاوست
یقین دارم، چون دانه ماشی که در دریا غوطه ور است، به جهانی پهناور خواهم رفت و در پیرامون خود احساس بی نهایت خواهم نمود. برازنده من لایتناهی زمانی و مکانی و اندیشه ای است؛ هر چه غیر این باشد مادون آرمان من است. می دانم آنچه می خواهم قابل امکان است؛ آنگاه خود را برای همیشه و با هر چیز پیوسته می دانم. سریان یافتن در همه کاینات همان « وجنة عرضها السموات والارض »(آل عمران/133 ) است. راه تنفس روح و ادراک را تنفس تن بسته است؛ به انتظار رهایی او.
مطرب نوایی ساز کن از ارجعی آغاز کن
در را برویم باز کن انّا فتحنا را ببین(کمالی)
|
||
|
||
ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی |
<script src="http://mjmafi1.googlepages.com/clock30.js" language=javascript>>