سین مثل سرقت!
چندی پیش، مقاله ای به نام «گوساله های سامری عصر ارتباطات؛ نگاهی به پدیده مدعیان دروغین مهدویت و بازخوانی پرونده آنها» مندرج در صفحه مقالات یکی از روزنامه های کثیر الانتشار، نظرم را به خود جلب کرد. در زیر این عنوان آشنا، نام نویسنده آن ثبت شده بود. از آنجا که در حوزه مطالعاتیم بود و نیز به دلیل عنوان بسیار آشنای آن، به سرعت، آغازین سطورش را از نظر گذراندم؛ اما برایم باور کردنی نبود! دوباره به متن نوشته خیره شدم؛ ولی باورش برایم سخت می نمود! با خود زمزمه می کردم: چگونه ممکن است؟! آخر چگونه ممکن است؛ سرقت آنهم در روز روشن؟! پاراگراف دوم، سوم، چهارم ... و نهایتاً آخرین بخش مقاله را دور زدم! دیگر مطمئن شده بودم که این نوشته، نعش نوشته خودم است! بر بالین آن جنازه، دل دردمندم، بدجوری بر مظلومیت «نون» و «قلم» گریست؛ بیچاره مقاله «بازخوانی پرونده متمهدین» (پیرامون هشدار مقام معظم رهبری درباره مدعیان دروغین مهدویت، ماهنامه معارف، ش 59 ، مهر 1387) که به طرز فجیعی مثله شده بود. اما چرا؟! آخر به کدامین گناه؟! با چه مجوز شرعی؟ و راستی با چه جرأتی؟! آنهم در عصر ارتباطات که به برکت اینترنت، دیگر هیچ زاویه ناشناخته و کنج دنجی از تیرس نگاه های حریص و دریده ابنای بشر به دور نمانده است! «غضبانَ اَسِفا» به اسم و رسم جناب «کارشناس ارشد علوم سیاسی» که فاتحانه بر نعش مقاله ام نشسته بود، خیره شدم! نام او در زیر رگبار تهدیدهای مکرر بنده نواخته می شد: « ای گدای نان و سوداگر نام! اگر ... و عجبا از تو که به دروغ مدعی نوشته ای شده ای که در مذمت مدعیان دروغین نوشته بودم!»
بماند که پس از اطلاع یافتن اولیاء محترم آن جریده، ضمن درج پوزش و تصحیح در فردا روز مطبوعه، در تماس تلفنی که جناب جاعل به امر روزنامه، با بنده داشت، به گریه افتاد و از شما چه پنهان که بغض حقیر را نیز ترکاند!! به او گفتم: « ای عزیز دل برادر! آخر به بی آبرویی و گریه و زاریش می ارزید؟! آخر نمی گفتی که اگر فکر می کنی خدا نمی بیند، شاید روزی بنده پیله خدا ببیند؟! تو خود بگو، اگر این خودزنی نیست، پس نامش چیست؟!»
این قصه و یادآوری زخم های گذشته!
.... در ایام اولین سالگرد رحلت استاد در فروردین ماه 1385، با کمال تعجب، عین نوشته خود را در تحلیل زندگی و زمانه آن فرزانه، بی کم و کاست و حتی دقیقاً با همان عنوان، به نام شخصی دیگر(!) در صفحه قرآنی یکی از روزنامه ها دیدم! ابتدا بسیار جا خوردم و از اینکه جناب سارق، حتی زحمت تغییر عنوان مقاله را ـ که پیشتر در یکی دیگر از نشریات چاپ شده بود ـ بر خود هموار نکرده بود، بیشتر سوختم! اگر چه آن سند جنایت را برای جلب ترحم و همذات پنداری، به شماری از دوستان نشان دادم، اما پس از فروکش کردن آتش غضب، نه تنها شکوه ای به پیشگاه روزنامه نبردم و از دست نویسنده مجهول الهویه آن شکایتی نکردم، بلکه در دل از اینکه نام استاد در سالگرد ارتحالش زنده شده بود، خوشحال نیز بودم.
یکی ـ دو ماه بعد، چند نسخه نمونه چاپ شده کتاب «ذکر المجرّب فی صحفٍ مطهّره» که با تحقیق و تصحیح علامه کمالی و دستیاری و تقدیم این کمترین و مقدمه آیت الله موسوی جزایری (نماینده محترم ولی فقیه در استان خوزستان و امام جمعه اهواز) به ناشر سپرده شده بود، به دستم رسید. از اینکه توفیق رفیقم شد تا یکی دیگر از محصولات علمی استاد را پس از رحلت ایشان به جامعه علمی ـ فرهنگی عرضه کنم، در پوست خود نمی گنجیدم. با شوق و ذوق، آغازین صفحات کتاب را ورق زدم؛ اما نه از مقدمه آیت الله جزایری بر آن کتاب خبری بود و نه از مقدمه نسبتاً مفصل بنده! در عوض مقدمه ای به نام جناب رابط امین سازمان اوقاف! با ناشر کتاب، به چشم می خورد که تنها وظیفه تعریف شده او، سپردن نسخه آماده خطی به ناشر و تحویل دادن نسخ چاپی به اوقاف بود! متن چهل تیکه مقدمه جناب رابط بسیار دیدنی بود؛ هم می شد نوک قلم آیت الله جزایری را از زیر لباس آن متن دید و هم سر و کله کچل برخی از عبارات حقیر از لابلای جملات آن برق می زد!!
پدیده محققین paste/ copy ی!
و اما، با دیدن مقاله به تاراج رفته «بازخوانی پرونده متمهدین» در پوستین «گوساله های سامری عصر ارتباطات»، به ذهنم آمدم که نام جناب سارق را با موتور «گوگل» در فضای مجازی، جستجو کنم. ناباورانه، ده صفحه به نام ایشان باز شد!! مقالات رنگارنگی که در حوزه های مختلف تخصصی نوشته شده بودند: تحلیلی بر دیپلماسی جمهوری اسلامی! بررسی آراء اصلاحی علامه اقبال لاهوری! درآمدی بر اندیشه های علامه شهید مطهری! و ... .
آری، این هم آن روی سکه عصر ارتباطات؛ ظهور پدیده محققین بی قلم! بی نیاز از دانش و عاری از هرگونه معرفت و حتی فنون نگارش! و البته آراسته به جدیدترین تکنیک های معجزه هزاره سوم؛ و در رأس آنها pasteو copy، search !!
البته روغن داغ این قصه پر غصه، خبری بود که یک هفته پس از آن دزدی، یعنی در هفته پژوهش، منتشر شد؛ مبنی بر برگزیده شدن جناب جاعل به عنوان پژوهشگر برتر جشنواره پژوهشی یکی از معتبرترین دانشگاههای علوم انسانی و معارف اسلامی کشور!! گل بود به سبزه نیز آراسته شد!
گرچه سرقت ادبی، تاریخی به قدمت علم و ادب دارد و گذشتگانی چون بلعمی از این معضل و آسیب شناسی آن سخن رانده اند، اما در این زمانه و با روند تصاعدی پیشرفت های علم و تکنولوژی به ویژه در ساحت کامپیوتر و شبکه اینترنت، باید برای آن فکری اساسی کرد؛ هر چند که گویا نه اراده ای بر این امر وجود دارد و نه اصولاً ضرورتی بر این مهم توسط اولیاء امور احساس می شود و در این وانفسای بی کسی به نظر می آید که باید هر صاحب اثری خود رأساً چهار چشمی ـ بلکه چهار چنگی ـ اقدام بر حفاظت از دستاوردهای معنوی خود کند! شاید روزی فقدان قانون بازدارنده ای مانند قانون کپی رایت، ناگزیر تولیدگران فرهنگ این مرز و بوم را بر آن دارد که هر کدام خود شخصاً به «برهان قاطع» متوسل شوند که گفته اند: «شحنه باید که دزد در راه است»!
آری، اخبار ناخوشایند سرقت های فرهنگی، هر روز بیش از پیش گوشخراش تر می شوند. همین چندی پیش بود که شاعر خوش ذوق اصفهانی آقای سعید بیابانکی از سرقت ادبی در یکی از برنامه های شعر آئینی سیما پرده برداشت و به فاصله اندکی افشای خبر ساخت فیلمنامه سرقتی در هشت روز توسط مالباخته دیگری در روزنامه ها منعکس شد و نیز شکوه نامه محمدرضا بایرامی به انجمن قلم در مورد دزدیده شدن کتابش با عنوان «عقاب هاب تپه 60» و ساخت سریال انیمیشنی 26 قسمتی«تپه های عقاب» از روی آن در مطبوعات و سایت های خبری درج شد.
البته بر انواع این دزدی های ادبی که مرحوم استاد جلال الدین همایی در کتاب «فنون بلاغت و صناعات ادبی»، یازده نوع از آنها را در ذیل «سرقات ادبی» بر شمردند، «تقلب» را نیز باید اضافه کرد که اخبار اسفبار آن هر از چند گاهی، فضای علمی و آموزشی ما ملتهب می کند.
ناگزیر باید فکری کرد! خدایش بیامرزاد آن شاعری را که گفت:
اول ای جان دفع شر موش کن وانگه اندر جمع گندم جوش کن
|
||
|
||
ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی |
<script src="http://mjmafi1.googlepages.com/clock30.js" language=javascript>>