بزرگ بود
و
یادنامه علامه کمالی دزفولی(ره)
همیشه نشان بزرگان را در گذشته ها می جوئیم، گذشته هایی دور و بی بازگشت؛ بی خبر از آنکه بزرگان، هرگز در ظرف زمان نمی گنجند. بزرگان میزبانان شایسته تاریخند نه میهمانان ناخوانده و یا فراموش شده آن؛ پس بزرگان همیشه در همه تاریخند؛ همیشه امروزیند؛ همیشه از اهالی امروزند.
داستان ما، قصّه بزرگ مردی قرآنی از تبارِ «اشراف امّت محمد(ص)[2]»است. فرزانه ای که بی افاده موج می زد. فروتنی که نه در پی نام بود و نه سودای نان داشت. بی هیچ ادّعا و به دور از هر غوغا، از بام تا شام و از شام تا بام در کنج نمور کتابخانه مدرسه 60 متری اجدادی، با فرسنگ ها فاصله از مرکز امکانات و با حداقل وسایل تحقیقاتی و حتی معیشتی، تنها و تنها به رسالت بزرگ خویش می اندیشید و در زاویة مَدرسِ کوچک خود راه رستگاری را «تفسیر» و طرح آخرت را ترسیم می کرد. ساده می گفت و می نوشت و می زیست و جز از وجدان بیدار خود از کسی انتظاری نداشت. او شمع جمعِ محفلِ قرآنیان بود و از سویدای بیان و ضمیر بنان او جز آیه های نور نمی تراوید. سالک صادقی بود که چون به حصنِ حصینِ «ثقلین» رسید، در آن حریم مأوی گزید و دیگر به چیزی غیر از «او» نمی اندیشید، تا آنگاه که ندای « یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی[3]» را پذیرا گشت. مشی و منشی بریّ از شهرت داشت و به وعده الهی سخت باور که: « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[4]»؛ پس با قناعت و در نهایت مناعت کار سترگ خود می کرد: «قانون تفسیر» را به دقت می نگاشت و مکاتب تفسیری را از عهد نبوت تا عصر حاضر در سیر «تاریخ تفسیر» با محک نقد می نواخت. مفسر «قرآن ثقل اکبر» و محدث «عترت ثقل کبیر» بود. «شناخت قرآن»، «تفسیر قرآن برای همه» و و و؛
بزرگ بود و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را به سمت ما کوچاند
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد[5]
این کمترین، قصد آن ندارد که «قدری قلم را در سوگ او بگریاند»، بلکه از باب جان پروری قصه ارباب معرفت، رمزی از آن حکیم فرزانه حدیث می کند، چراکه گفته اند:
جانپرور است قصه ارباب معرفت رمزی برو بپرس و حدیثی بیا بگو
[1] . حرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، ص: 242.
[2] . اشاره به: «قال رسول الله (ص): اشراف امتی حمله القرآن و اصحاب اللیل» (من لا یحضره الفقیه، ج4، ص399).
[3] . فجر/ 30ـ 26.
[4] عنکبوت/ 69.
[5] . سپهری، سهراب، هشت کتاب، به نقل از: شعر زمان ما 3 (سهراب سپهری)، محمد حقوقی، ص 228، 1375، نگاه.
|
||
|
||
ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی |
<script src="http://mjmafi1.googlepages.com/clock30.js" language=javascript>>