من از مصاحبت آفتاب میآیم
به یاد دارم، روزی از ایام اشتغال به مقابله، تصحیح و ویرایش دوره کامل و 44 دفتری «تفسیر قرآن برای همه» اثر فارسی و ـ هنوز ـ چاپ نشده علامه کمالی دزفولی(ره)، که قریب به 6 سال به درازا انجامید، چون هر روز، رأس ساعت مقرّر در مدرسه علمیه سید اسمعیل ـ حوزه قرآن پژوهی و محل زندگی و اسکان استادـ خدمت رسیدم. آن روز آقا حال مساعدی نداشت. ضعف جسمانی و بیحالی ایشان در سن نود و چند سالگی، بیش از پیش مشهود بود. در این حال از ایشان خواستم تا کار تعطیل شده و امروز را به استراحت بپردازند؛ اما اصرارم توفیری نکرد. استاد به زحمت پشت میز کار خود، که عبارت بود از صندوق چوبی مستقر بر مزار جدّش مرحوم آیت الله ظهیر الاسلام، نشست و با همان ضعف و بی حالی مفرط به ظرافت فرمود: «گویند: شبلی مجرمی را دید که دار می زدند. پرسید: چه کرده بود؟ گفتند: دزدی. شبلی فی الفور زیر دار رفت و پای معدوم را بوسید! او را پرسیدند: چرا؟! گفت: چون او در کار خود جان باخت!». سپس علامه چون همیشه نگاه سلوکانه اش را به زمین دوخت و با حسرت توأم با تأنّی زاید الوصفی فرمود: «چه می شود، اگر من نیز در کار خود جان دهم!».
رفعت اگر خواهی بیا
حضرت عیسى(ع) فرمود: «لَن یلج مَلَکوتَ السموات من لَم یولَد مَرَّتین; به ملکوت آسمان ها راه نمى یابد، کسى که دو بار زاده نشود» (صدر المتألهین، اسفار اربعه، ج 8، ص 307).
دوشنبه 10/4/87 به سفارش یکی از ماهنامه های دینی ـ معرفتی کشور، قرار گفتگویی تخصصی پیرامون «مهدویت از نگاه وهابیت» با مستبصر دکتر عصام العماد داشتم. دکتر العماد چند سالی است که پس از تشرف به مذهب جعفری و در پی صدور فتوای تکفیر ایشان توسط بزرگان وهابی، مجبور به جلای وطن و توطن در ایران گردیده است. وی به همراه خانواده اش در بالاخانه ای نیمه قدیمی، در پس کوچه یکی از خیابان های اطراف میدان امام خمینی شهر مقدس قم با سطح زندگی ای پایین تر از حد متوسط و متعارف، روزگار می گذراند! حقیقتاً در ابتدای ورود به منزل و مشاهده سطح زندگی ـ عزتمندانه اما ساده ـ ایشان از این که ما ایرانیان میزبان شایسته تری برای میهمان تازه وارد خود نبودیم، احساس شرمندگی کردم. اگر چه سنّت و رویه تاریخی اعلام امامیه و علمای مکتب اهل بیت، همنوایی آنها با پایین ترین اقشار مردم بوده است اما نباید از این نکته تغافل ورزید که تعهد حوزه های شیعی و شأن زعمای نیک اندیش ام القرای جهان تشیع و وظیفه مراکز، نهادها و سازمان های علمی و فرهنگی که از فرآورده های فکری نخبگان ارزتزاق می کنند، باید بسیار فراتر از آن باشد که نسبت به تأمین مایحتاج متعارف معیشتی نخبگان بی تفاوت باشند! مجاهدان و رندان بلاکشی که نازپرودگی را رها کرده و شیوه عاشقی را به احسن وجه ادا نموده و هرگز به بهانه از دست رفتن تمام دنیای خود، چشم بر حقیقت نبسته و در سخت ترین شرایط از اظهار حق، کوتاه نیامدند! به ویژه دکتر عصام که در خانواده ای بزرگ و اصیل و از قرار معلوم متمول رشد کرده و خود از اوان جوانی دارای قدر و قیمت ویژه ای در میان اعراب سنی بوده و در همان سن و سال از بزرگترین تئوریسین های وهابیت و امید آینده آن فرقه به شمار می رفت.
و اما؛ دکتر عصام العماد یمنی الاصل و 40 ساله (متولد 1968م) است. پدرش علامه علی یحیی العماد و عمویش شیخ «عبدالرحمن العماد» بزرگترین عالم سلفی و وهابی کشور یمن است. بستگان او از پیشقراولان تبلیغ و تبیین وهابیت در یمن و منطقه هستند به طوری که علاوه بر پدر، عمو و عموزاده ها، دو خواهر او به نام های دکتر «بشری» و دکتر «هدی» العماد از اساتید معروف دانشگاهای وهابی یمن می باشند.
عصام از شش سالگی وارد مدارس وهابیت شد و در حوزات علمیه این فرقه و دیگر مدارس تحصیل و در مدارس و مساجد وهابیت یمن به فعالیت مشغول شد. وی چند سال نزد شیخ «محمد اسماعیل العمرانی» رهبر علمی وهابیت یمن که اخیرا فتوایی در وجوب کشتار شیعیان صادر کرده است، تلمذ نمود. البته دکتر عصام با حفظ احترام استادش، نامه ای محترمانه و مستدل در رد این فتوا نگاشت و از شیخ العمرانی جهت صدور این فتوا گله کرد. از دیگر اساتید او می توان از قاضی «احمد سلامه» و شیخ «عبدالرزاق الشاحذی» از عالمان بزرگ وهابی یمن نام برد و نیز از شیخ «مقبل الوادعی» از سرسخت ترین دشمنان شیعه که کتاب «الحاد الخمینی فی ارض الحرمین» را نگاشته بود. عصام سپس برای ادامه تحصیل به عربستان سفر و در مقطع دکتری از دانشکده اصول الدین دانشگاه «امام محمد ابن عبدالوهاب» در رشته علوم حدیث فارغ التحصیل شد.
در دوران تحصیل در سعودی، به حلقه درس و محفل خصوصی مفتی اعظم وهابیت شیخ «ابن باز» راه یافت و از شاگردان برجسته و نخبه و آینده دار او شد. وی پس از فارغ التحصیلی به مدت چهار سال امامت جمعه و جماعت مساجد «باب القاع»، «الاسطی»، «هایل سعید» و «الدعوه» را برعهده گرفت و در این زمان کتب مهم وهابیت از جمله کتاب التوحید محمد ابن عبدالوهاب را در این مساجد و مدارس و در رأس آنها مسجد جامع تدریس کرد.
وی در همین زمان تحت تاثیر اندیشه های سلفی ابن تیمیه(قرن هشتم) در کتاب مشهور «منهاج السنه»، کتاب ضد شیعی«الصله بین الاثنی عشریه و فرق الغلاه» (همبستگی شیعه و فرق غالی) را در دو بخش به نگارش درآورد: بخش اول درباره مطاعن حضرت علی(ع) و بخش دوم علیه عموم شیعیان! هر چند خوشبختانه دکتر عصام قبل از انتشار این کتاب، به تشیع دوازده امامی گروید و هرگز کتاب مذکور منتشر نگردید اما در ابتدای گفتگو با تأسف و ناراحتی بسیار از نگارش این کتاب، برایم گفت: « از راه دشمنی با امام علی (ع) به دوستی با حضرت رسیدم!».
دکتر عصام متخصص در علوم حدیث و رجال و تاریخ اسلام و فرق اسلامی است و کارشناس برجسته جنبش های اسلامی معاصر و شیفته شخصیت های پیشروی چون شهید سید محمد قطب و از علاقمندان اندیشه ورانی چون علامه محمد غزالی مصری (اندیشمند معاصر و منتقد علمی وهابیت که از آنها به «العقل الصحراوی؛ اندیشه بادیه نشین» تعبیر نموده است) می باشد. وی پس از استبصار، با نوشتن کتاب های پربار استدلالی و نقد از درون بنیانی ترین اندیشه های تکفیری وهابیت، و با برگزاری مناظرات متعدد (ماهواره ای، حضوری و مکتوب) با سران فرق مکتب خلفاء، بالاخص فرقه وهابیت، موفق به هدایتگری صدها و بلکه هزاران جوان جویای حقیقت به مکتب اهل بیت شد که از جمله آنها می توان از برادر، خواهر زاده و سه تن از خواهرانش که هم اکنون در شهر قم مشغول به تحصیل علوم دینی هستند، نام برد.
یکی از مهمترین مناظرات ایشان با «شیخ عثمان الخمیس»رهبر وهابیت کویت و عالمترین علمای زنده وهابی است که در طول یک سال و از طریق ماهواره صورت گرفت و سپس در یک جلد 869 صفحه ای وزیری، به نام «الزلزال» چاپ و منتشر شد. پس از این مناظرات که بااستقبال بسیار جوانان جهان عرب مواجه شد، برخی از جرائد کشورهای عربی نتیجه این گفتگوها را چنین اعلام کردند: «هزیمه فاضحه لشیخ الوهابیه فی الکویت؛ شکست مفتضحانه شیخ وهابیت کویت» (جریده صوت آل البیت فی مصر، العدد السابع و العشرون). این کتاب می تواند منبع کارآمد و به روز برای اهل تحقیق باشد.
از دیگر آثار وی می توان به کتاب «نقد الشیخ محمد ابن عبدالوهاب من الداخل» (نقد شیخ محمد ابن عبدالوهاب از درون) و نیز کتاب «المنهج الجدید و الصحیح فی الحوار مع الوهابیین» اشاره کرد که نویسنده در این اثر می کوشد به این پرسش پاسخ دهد که چگونه می توان مذهب تشیّع را به وهّابیان ارائه نمود؟ این نوشته توسط مصطفی اسکندری به فارسی ترجمه و به نام «گفتگوی بی ستیز؛ گامی به سوی تفاهم» در 144 صفحه از سوی انتشارات دارالغدیر منتشر گردید.
نویسنده در «گفتگوی بی ستیز» روشی نو را در بحث با وهابیان به منظور گرویدن آنها به تشیع پی می ریزد. وی با توجه به شناخت عمیق خود از وهابیت، توجه به سه مرحله هرمی را در عرضه مکتب اهل بیت به وهابیان خاطر نشان می کند؛ مرحله اول: شناخت وابستگی و پیوند مذهب امامیه است (که در اینجا دو عامل اصلی اشتباه وهابیان در همسان پنداشتن شیعه و غلاه را مورد بررسی قرار می دهد.)، مرحله دوم: شناخت موشکافانه مذهب امامیه است(که در این بخش چهار حقیقت مهم یعنی الوهیت و پیامبری، شریعت، اهداف و اصطلاحات امامیه مورد تحلیل قرار می گیرند)و مرحله سوم: شناخت ریشه ای مذهب امامیه است(که چهار نکته اساسی مکتب اهل بیت یعنی منابع، امامت، هویت و حقیقت امامیه و دلایل پیدایش آن مورد کنکاش قرار گرفته است.) مطالعه این اثر قویم و در عین حال مجمل را ـ به خصوص ـ به جوانان پیشنهاد می کنم.
دکتر عصام در اثنای گفتگو با بنده در باره مهدویت از دیدگاه وهابیت ـ که انشاءالله به زودی توسط آن ماهنامه چاپ و منتشر می شود ـ به نکات در خور تأمل بسیاری اشاره کرد از جمله:
همه فرق و مخصوصاً فرقه وهابیت می دانند که آینده از آن شیعه دوازده امامی است؛ اما دلیل عدم پذیرش آنها این نکته است که اعتقاد به مهدویت با اعتقاد به ولایت علی بن ابی طالب گره خورده است. مشکل عمده وهابیت در سرسختی و لجاجت در پذیرش مهدویت علی رغم تأکید و تصریح فراوان نصوص و منابع دست اول آنها بر اصل و فروع مهدویت، عناد آنان با علی ابن ابیطالب و ولایت اهل بیت است! وهابیون چون نمی خواهند در مسئله ولایت، از اولیاء الله تمکین کنند، ساده ترین راه را در پاک کردن صورت مسئله دیدند و راه انکار مهدویت را در پیش گرفتند. وهابیت به شدت از آینده بیمناک است و از همین رو است که بیش از هزار رساله دکتری در دانشگاه های عربستان سعودی بر ضد مکتب اهل بیت و در تکفیر تشیع نوشته و دفاع شده است!!
شیعه و جمهوری اسلامی باید بداند که الآن طیف قابل توجهی از علمای معقول و جویای حقیقتی در مراکز وهابیت در حال رشدند که قابل انعطاف و تعامل می باشند. گام بزرگی که اینان جدیدا در مسئله مهدویت برداشتند و پیروزی مهمی را برای تفکر امامیه به ارمغان داشت، این بود که 39 نفر از بزرگان علمای وهابی بر اساس همان نصوص مصرح موجود در منابع روایی خود، فتوایی صادر کردند که حضرت امام المهدی(عج) امام دوازدهم است و در پی این فتوا هزاران نفر از وهابیت، شیعه شدند و آن 39 نفر ـ جز یک نفرشان ـ علی رغم فشار زیادی که برآنها وارد آمد، از این اظهار عقیده دست برنداشتند.
دکتر بهترین و شیرین ترین خاطره اش را بدون تأمل، اقرار به ولایت امیر المومنین دانست و آن را نه به اراده خود، که به عنایت و کرامت اهل بیت نسبت داد
در چشم دلبر بین ما کوته بود عرش عُلا
رفعت اگر خواهی بیا در قامت مولا ببین(کمالی)
در پایان پیشنهاد این کمترین به همه دوستان بصیر است که برای استفاده بیشتر فضای مجازی از برکات مکتب اهل بیت، پایگاه دکتر عصام العماد را به آدرس: www.esamalemad.com در وب سایت های خود لینک کنیم.
والحمد لله اولاً و آخراً
بحر در کوزه
کلماتی قصار و حکیمانه از علامه کمالی دزفولی
چون به محضرش مشرف می شدم، در دَم و بی هیچ مقدمه ای، سر از جَیب مراقبت بیرون می آورد و خیره به نقطه ای نامعلوم، محصول ناب ترین لحظه های سکوت سلوکانه اش را در کلمه ای قصار و جمله ای حکیمانه هدیه ام می کرد و به یکباره، دیگر بار به خود فرو می رفت و سکوت سایه می گسترد؛ سکوتی حجیم که مخاطبِ حیران را ساعت ها در خود گم می کرد.
استاد بهاءالدین خرمشاهی، از شاگردان و شیفتگان علامه گمنام کمالی دزفولی می نویسد: «شیوه شیرین و شیوای سخن گفتنش، با لحن و لهجه دزفولی، با همه فرق داشت؛ گویی هر چه می گوید یا بیان مقدمتین برای استدلال یا کلمات قصار است.»(قرآن شناس بزرگ زمانه، نشریه گلستان قرآن، ش 203)
و در اینجا بجاست که تنها مشتی نمونه از خرمن تأملات معرفتی و ملاحظات ذوقی حضرت استاد را بازخوانی کنیم:
* منطق ریاضیاتِ عاطفی غیر از منطق ریاضیاتِ عقلی است! نمونه ریاضیات عقلی این است: 4 = 2+ 2 اما ریاضیات عاطفی چنین است: 40=(2 ـ)+(2 ـ) به دلیل ؛ « من جاء بالحسنة فله عشر امثالها » ( انعام/160).
* خدمتِ «عواطف» به عقل، مانند روغنکاری مفاصل و محل سایش اجسام صُلب است! عقل بی عاطفه، قوانین را فرسوده می کند.
* شعار، زبانه آتشفشان روح است.
* هر کس دیر تر از نظاره طبیعت خسته شود، انسانتر است. مکتشفین بزرگ ناظران خستگی ناپذیر طبیعتند.
* .... باید زنجیره تردیدها و خیالات را با قیچی برنده محک قطع نمود و خود را آسوده ساخت.
* اگر مجموع دلایل زمینی نمی توانند وساوس شیطانی تو را چون تیر شهاب، رجم کنند، ستارگان آسمان این کار را خواهند کرد؛ «و جعلناها رجوما للشیاطین»(ملک/5 ).
* قرآن سنگ محکی است که ارزش هر چیز به آن سنجیده می شود؛ پس باید فقط محک را تقدیس کرد. محک، آینه سکندر و جام جهان نماست. اصرار در تقدیس آنان که با محک منطبق نیستند دهن کجی به محک است. همه کسانی که بد گلند [یعنی بدشکلند ] از آینه بیم دارند و از اینکه نباید برابر آن بایستند، با هم متفقند.
* دو رشته متمایز در همیشه تاریخ بوده و هست: رشته پیغمبری و رشته قیصری.
* هنوز از آن ایده نامحقق دست برنداشته ام که؛ «عشق» باید به «فضیلت» گراید تا بیم زوال در آن نباشد.
* یکی از اَدوات شناخت دین، دریافت های عاشقانه ادبی است، مانند:
پشّه کی داند که این باغ از کی است
در بهاران زاد و مرگش در دی است
[ استاد مجذوب این شعر مولوی بود و خود بارها شاهد بودم که این بیت را چنان با جذبه و حال تکرار می کرد که اشک در چشمان یاقوتیش حلقه می بست، و آرام آرام از گونه های چروکیده اش سرازیر می گشت! ]
*حالات جذبه ای که گاه و بیگاه به انسان دست می دهد، هرچند در کم و کیف هم ناچیز باشند، باز نباید آنها را بی اثر دانست. همه حالات درونی ما مثالی در جهان خارج دارند. مادام که عقربه دستگاه فرستنده یا گیرنده امواج صوتی بر روی موج مخصوص سوار نشود، آن نیروی بالقوه در حالت تعطیل می ماند؛ هرچند هزاران سال نیز بگذرد. چه بسا حالات جذبه در روح آدمی همان تطبیق دستگاه باشد که در اثر دریافتی آن را گرفته و در لوح ضمیر ما ثبت کرده است! گرچه کشف الفبای آن فعلا برای ما مقدور نیست اما اثر آن ملموس بوده و چه بسا در روزی دیگر ـ هرچند در منازل برزخی یا اخروی ـ برای ما شناخته شود. حدیث «جذبه من جذبات الرحمن توازی عمل الثقلین» باید مورد تأمل قرار گیرد.
* ایده آل ها با اغراق پرداخته شده اند؛ فریب نخورید و گرنه نومید خواهید شد.
*چگونه است که بی نوایان مسیحی از تاج مرصّع پاپ ـ جانشین عیسای یک لاقبا ـ جهت نجات از فقر و فاقه، تبرّک می جویند؟!!
* نمونه تکامل خلقت باید از جنس فکر و اندیشه باشد، زیرا تنها راه تسلط بر اسرار خلقت همانا فکر و اندیشه است و در این صورت تقویم و سازمان انسان، احسن تقویم و عالی ترین نمونه خلقت است.
انسان در دست چپ خود می تواند تمام اسرار خلقت را کشف کند و در دست راست به آفریننده خود بپردازد؛ و خود حد وسط خلقت است! اصحاب شمال که در سَموم و حمیمند از آن جهت است که عطش کنجکاوی ایشان با مسائل دست چپ فرو نخواهد نشست؛ بلکه باید آنرا با مسائل دست راست فرو نشانند.
* یکی از دلایل عقلی افضلیت بشر ـ بر دیگر مخلوقات ـ استفاده او از دیگر موجودات و تسخیر آنهاست. هر موجودی برای ارتزاق خود حدی دارد، جز بشر! در قرآن مجید هم آمده است؛ «و سخّر لکم الفلک » (ابراهیم/32 )، «و سخّر لکم الشمس و القمر» (ابراهیم/33 )، «و سخّر لکم اللیل و النهار » (نحل/12 )، و «سخّر لکم البحر » (نحل/14)، و «سخّر لکم ... .
* عالِم جستجوگر در اواخر زندگیش احساس می کند که در این جهان وسایل تکمیل معرفت و معلوماتش محدود است و به ناچار باید در جهان دیگر گسترش یابد؛ شاید قوله تعالی: « فکشفنا عنک غطاوک فبصرک الیوم حدید » (ق/22) اشاره به آن باشد.
* رازی درون این جهان هست که از نیرو سرشار و از موهبت لبریز است؛ پس هرگز از فنای صورت ها نباید بیم داشت؛
سعدیا گر بکَند سیل فنا خانه عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازاوست
یقین دارم، چون دانه ماشی که در دریا غوطه ور است، به جهانی پهناور خواهم رفت و در پیرامون خود احساس بی نهایت خواهم نمود. برازنده من لایتناهی زمانی و مکانی و اندیشه ای است؛ هر چه غیر این باشد مادون آرمان من است. می دانم آنچه می خواهم قابل امکان است؛ آنگاه خود را برای همیشه و با هر چیز پیوسته می دانم. سریان یافتن در همه کاینات همان « وجنة عرضها السموات والارض »(آل عمران/133 ) است. راه تنفس روح و ادراک را تنفس تن بسته است؛ به انتظار رهایی او.
مطرب نوایی ساز کن از ارجعی آغاز کن
در را برویم باز کن انّا فتحنا را ببین(کمالی)
قرآن شیعه؟!(1)
بازخوانی مصحف فاطمه در پاسخ به شبهات مطرح
سید مجتبی مجاهدیان
پرسمان:
واقعیت آن است، سئوالی که هر از چند گاه بر ذهن و زبان برخی از برادران ما در دیگر فِرق اسلامی جاری میشود، مسئله «مصحف فاطمه» و یا به تعبیر ایشان «قرآن شیعه» است؛ اینکه حقیقت مصحف مذکور چیست و اکنون در کجاست؟ آیا براستی «شیعه میگوید: چند کتاب آسمانی غیر از قرآن مجید و پس از آن، بر ائمّه آنان نازل شده است... مثلاً مصحف فاطمه(س)[1]»؟!! مشخصاً کدام یک از ائمّة و یا علمای امامیه ادعای وجود و یا رؤیت این قرآن را دارد ؟! آیا منتقدی از منتقدان، آن را دیده است؟! چرا با چنین حجم انبوه ردّیهها و نقد بر کتاب مذکور، نسخه ای از آن یافت نمی شود؟! اصولاً ادعای نقّادان از چه اتقان و استحکام علمی برخوردار است؟
درآمد:
«مسئله آمدن جبرئیل برای کسی، یک مسئله ساده نیست. خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی میآید و امکان دارد بیاید؛ این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل میخواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است ... حتّی درباره ائمّة هم من ندیده ام که وارد شده باشد، اینطور که جبرئیل به آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا سلام الله علیهاست که من دیده ام که جبرئیل بطورمکرّر در این هفتاد و پنج روز وارد شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه او میگذشته است، این مسائل را میگفته است [و]حضرت امیر هم ثبت میکرده است...و این از فضائلی است که از مختصّات حضرت صدیقه سلام الله علیهاست[2] ».
گفتار فوق کلام مرجع و سخنگوی رسمی مکتب اهل بیت در عصر غیبت حضرت امام خمینی(ره) است. ایشان بر اساس روایات معتبر، تنها از مقام و منزلت معنوی فاطمه زهرا(س) سخن به میان آورده و نزول فرشته وحی بر بانوی نمونه اسلام را بیان فرمود، اما هرگز کوچکترین اشاره ای در طرح ادّعای نبوّت حضرت فاطمه(س) و نزول قرآنی دیگر برای شیعه ننموده است.
علی رغم اهتمام بلیغ بزرگان تشیع در اعلام صریح موضع رسمی خود و پاسخ به شبهات پیرامون این مصحف شریف، بسی مایه تأسف است که باز و به هر بهانه ای، تهمتهای پیشین تاریخی در لباس جدید شبهه عرضه شده و دامن گیر امامیه میگردد؛ چنانکه از سال 1414ق رساله دکتری ناصربن عبدالله قفّاری به نام «اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد» در 3جلد به عنوان بهترین تحقیق علمی و آکادمیک !! عربستان سعودی، مکرر در سطحی گسترده، تکثیر و توزیع شد[3]. کتابی که نه تنها در جهت تخطئه اعتقادات مستدلترین فرقه دینی بلکه در راستای تضعیف ایده مقدّس تقریب مذاهب اسلامی، آنهم در جوار کانون بایسته اتّحاد مسلمین ـ حرمین شریفین ـ سربرآورد! البته قابل اغماض نیست که بدن? جهان اسلام در تب شدید نا هنجاریهای دولتهای خودکامه، میسوزد. نویسنده مذکور پیش از این در کتاب «فکره التقریب بین اهل السنه و الشیعه» ایده تقریب مذاهب اسلامی با امامیه را به دلیل کفر شیعه!! «نا ممکن»[4] دانسته بود. دکتر قفّاری در جای جای «اصول مذهب شیعه » با تمسّک به اخبار ضعاف، شاذ، مرسل و غیر معتبر در نزد شیعه، برداشتهای خلاف واقع نموده و با ارائه قرائتی نو از تهمتهای کهنه بر امامیه، با ضرس قاطع مینویسد: «شیعه میگوید چند کتاب آسمانی غیر از قرآن مجید و پس از آن، بر ائمه آنان نازل شده است و در واقع ادعای نبوّت بر امامان خود است ...مثلاً مصحف فاطمه... آنان میگویند حجم این کتاب سه برابر قرآن است و محتوای آن کتاب، علم غیب بر فاطمه را اثبات میکند، چیزی که حتّی پیامبر نداشته است »[5].
با تمام رقّت و سبکی ادعای فوق که مشتی نمونه از خرمن آن مثنوی نُه من کاغذ است، شاید بتوان اذعان نمود این نوشته مهمترین کتابی است که در طول تاریخ، علیه مکتب اهل بیت(ع) نوشته شد[6] ؛ پس «تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل». جالب آن است که قفّاری در این کتاب، حدیث مستند «مصحف فاطمه » را دلیل بر کفر شیعه!! شمرده و شدّت کفر ایشان را از یهود و بلکه از کفّار بیشتر دانسته است[7] !! بیخبر از آنکه قرآن به پیامبر رحمت(ص) سفارش میکند حتّی با اهل کتاب بر سر سخن یکسانی که میان آنهاست، همنوا شده و بایستند[8] ؛ چراکه قوام جامعه اسلامی بسته به وحدت است و تنازع جز گام نهادن در پرتگاه شکست و آغاز هزیمت نیست: «وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ»[9].
بیگمان، گرچه اختلاف گروهها در اختصاص خلافت پیامبر، محلّ نزاع فرق اسلامی گردید، امّا اجماع همه گروههای مسلمین بر مرجعیت علمی و تفسیری آل البیت(ع) و اقرار به قرابت ایشان با حضرت ختمی مرتبت(ص)، میتواند محور وحدت مسلمین قرار گیرد. به گواهی تاریخ، جهت گیری مکتب علمی و معنوی اهل بیت همواره در راستای تحقق آرمان مقدّس وحدت و در خدمت حفظ مصالح مسلمین بوده است، چنانکه سخنان خلیفه دوّم و ائمّه فرق اسلامی شاهد این مدّعاست.
سفارش قرآن به گفتگو با اهل کتاب و حتّی مشرکین، دیگر جایی برای تنازعات موجود میان گروههای مسلمان باقی نمی گذارد. رهبران فرق اسلامی میبایست به منظور تحقق همه جانبه وحدت مطلوب، وظایف خود را به احسن وجه عمل نموده و به راهکارهای ذیل اهتمام ویژه نشان دهند: تقویت بنیانهای علمی و عملی مشترک، احترام به اصول و عقاید یکدیگر، تقویت روح برادری و همدلی، مدیریت بر مجموعههای خود به منظور تنش زدایی و جلوگیری از موج آفرینی، شفافیت در مواضع، حصر اختلافات فرقه ای در گفتگوهای علمی (توصیه علّامه سید شرفالدین)، بستن نگاه تکفیری فِرق اسلامی بر یکدیگر (توصیه شیخ محمود شلتوت مفتی اهل سنت و آیت الله العظمی بروجردی مرجع شیعه)، حذف مقیاسهای غیر قرآنی تفاضل (مقیاسهایی غیر از تقوی، مجاهده، ...)، پرهیز از مسائل فتنه انگیز(حذف مستفزّات)، پاسخ علمی به شبهات؛ البتّه شبهاتی که با حسن نیت مطرح میشوند نه با نیتِ سوء؛ چراکه شبه افکنان غرضمند نه در پی پاسخند و نه هرگز به انتظار جواب مینشینند:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به روی دیده شد
بر این باور و در راستای تحقق آرمان مقدّس وحدت اسلامی، به جستاری مجل پیرامون «مصحف فاطمه» میپردازیم، باشد که به تنویر افکار و رفع ابهامات برادران ما در دیگر فرق اسلامی بیانجامد؛ البتّه براین نکته تأکید میورزیم که جدل در محتوا و متن آن مصحف شریف شاید هیچگونه ثمره علمی و محصول عملی در پی نداشته باشد؛ چرا که بنا به اعتقاد شیعهـ چنانکه خواهد آمد ـ این مصحف از دسترس عموم خارج و نزد صاحبش، بقیة الله الاعظم (عج)می باشد.
مصحف فاطمه، میراث اهل بیت
بنا بر روایات متعددی که در جوامع حدیثی مکتب اهل بیت علیهم السلام ثبت است، مواریثی خاصّ از علم و سلاح معصومین(ع)، دراختیار جانشینان معصومشان قرار میگیرد؛ مواریثی که «بخشی از شئونات امامت به شمار»[10]می روند. از اهمّ این مواریث میتوان «کتاب علی یا جفر جامعه، مصحف فاطمه سلام الله علیها و صحیف? دیات»[11] را نام برد. در روایتی از صادق آل محمّد (ص) آمده است: « وعندنا مصحف فاطمه[12]؛ مصحف فاطمه نزد ماست». صاحب الذریعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، در جمع بندی خود از این مصحف شریف، مینگارد: «مصحف فاطمه (س) از ودایع و امانتهای امامت نزد مولی و امام ما صاحب الزمان (عج) است، همان طور که در چندین حدیث از طرق ائمه این امر روایت شده است»[13].
تکاتک این تراث گرانبها از نشانههای شناخت امام معصوم (ع)محسوب میشوند و بدیهی است که هر زمان نزد آن بزگواران محفوظ باشند. عیون اخبار الرضا به نقل از حضرت ثامن الائمه و ضامن الائمه(ع) میآورد: «للامام علامات: ان یکون اعلم الناس و احکم الناس ... و یکون عنده صحیفه فیها اسماء شیعه... و یکون عنده مصحف فاطمه »[14].
در اخباری مستند وارد است که حضرت زهراء(س) گاه مراجعاتی به مصحف خود داشته و تحفههایی از آن را تقدیم دوستان میکرده است. این مصحف شریف چونان سندی معتبر و مرجعی ارزشمند از جایگاهی رفیع نزد ائمّه برخوردار بوده و ایشان(ع) هنگام لزوم به آن مراجعه میکردند[15]؛ چنانکه امام صادق (ع) به ولید بن صبیح فرمود: «ای ولید! من در مصحف فاطمه نگریستم و برای بنی فلان از حکومت بهره ای به انداز? غبار کفش نیافتم»[16].
البته ناگفته نماند که در برخی روایات، بجای «مصحف » از « کتاب» فاطمه یاد شده است[17] هرچند که برخی از اعلام شیعه چون سید محسن امین، صاحب اعیان الشیعه، قائل به وجود دو مصحف برای ام الائمّه (س) است: یکی شامل سخنان رسول الله (ص) و دیگری حاوی پیامهای جبرئیل به بیبی دو عالم(س) پس از ارتحال پدر. البته بعضی دیگر را عقیده به این است که دو مصحف بر فاطمه (س) نازل شد؛ یکی به صورت مکتوب از آسمان و دیگری پس از نزول بر حضرت(س)، توسط علی (ع) به کتابت در آمد[18]
(ادامه دارد)
پینوشتها:
3- کیانی، مهندس، کدامین راه؟، ص5، قم، معصومین، نوبت اول، 1385.
4 - همان، ص6.
5 - همان، ص166-165.
6 - همان، ص5.
7- همان.
8- آل عمران/64.
9 -انفال/46
10 - معارف، مجید، پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص36،تهران، مؤسس? فرهنگی و هنری ضریح، نوبت اوّل،1374.
11 - همان.
12- المجلسی، الشیخ محمّد باقر، بحارالانوار، ج26، ص37، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الثانیّه 1403ه. ق.
13- تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج21، ص126، بیروت، دارالاضواء، نوبت دوّم.
14 - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضاء (ع)، ج1، ص440-438، تهران، نشر صدوق، نوبت اوّل، 1372.
15- قربانی لاهیجی، زین العابدین، علم حدیث، ص49، قم، انصاریان، نوبت دوّم، 1416هـ.ق.
16 - محمدّی ری شهری، اهل بیت در قرآن و حدیث، ترجم? شیخی وآژیر، ج1، ص323، قم، دار الحدیث، نوبت دوّم، 1380.
17- فضل الله، سیّد محمد حسین، فاطم? زهراء، ترجم? معموری، ص124، تهران، دار الملک، نوبت اوّل، 1381.
18- الموسوی، السید محمد باقر، الکوثر فی احوال فاطمه، ج الرابع، ص310-309، قم، الطبعة الاولی، 1420ه.ق.
کلید درِ گنج حکیم
(درج در روزنامه جمهوری اسلامی)
برگ سبزی است تحفه این کمترین که به بهانه تجلیل اخیر از مفخر حوزه، حکیم متالّه، حضرت علامه، شیخ الحکماء، محی الدین عبدالله، جوادی آملی (متّعنا الله و المسلمین من انوار بیانه و بنانه) پیشکشِ محضر باهرالنّور آن جویبار حکمت و گنجینه معرفت می شود؛
به حکمت، سَبق برده از بوعلی ها به دانش، هماورد صدها غزالی
فرزانه فروتنی که ریشه در چشمه حیات دارد و حقا که در روزگار فقر و فاقه نکته بینی، کمتر حافظی از حافظان جهان چون ایشان کمر بر احیا و گسترش «لطایف حکمی با نکات قرآنی» بسته است؛ «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»!
جان پرور است قصه ارباب معرفت رمزی برو بپرس و حدیثی بیا بگو
1. «... در برابر این انسانها که با خود و با جهان در هماهنگی محض بودند، انسان خود را آسوده و اَمن و همنوا با ضرباهنگ هستی می یافت[...] این قشرـ که بی شکّ در حال نابودی است ـ دیگر در غرب وجود ندارد. در غرب، فضلاء، روشنفکران و دانشمندان بسیار برجسته ای داریم، اما «پیر فرزانه» نداریم؛ چراکه در غرب بین عقل و دل فراق افتاده است. (داریوش شایگان در گفتگو با رامین جهانبگلو، زیر آسمان جهان، ص75، ترجمه نازی عظیما، نشر فرزان، 1374) .
2. چون «حکیم» نام خداست؛ «... تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ» (یونس: 1 و لقمان: 2) و قرآن از «حکمت» به «خیرکثیر» تعبیر می کند؛ «[خدا] هر که را بخواهد حکمت مىبخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است...» (بقره/269)، رواست که واژه «حکمت» مستجمع معانی: حلم، علم، عدل، راستی، درستی، تهذیب، تدبیر، کیاست، سیاست، ... باشد. (رک: فرهنگ دهخدا و معین ذیل کلمه) پس بی رمز و راز نیست که «حکمت» در تعریف منطقیان، «علم به حقایق اشیاء» گفته آید.
3. «ترس[از] خداوند ابتدای حکمت است» (مزامیر، مزمور111 آیه10) این تعبیر حکیمانه شایان تأمل و قابل تطبیق با آموزه های اصیل اسلامی است و گواه صادقی است بر اثبات این مدعا که سیرابی هر دو از یک آبشخور است؛ و نیز دیگر تعابیر بکار رفته از حکمت در کتاب مقدس(عهد عتیق و جدید) همچون: «خوشا به حال کسی که حکمت را پیدا کند* و شخصی که فطانت را تحصیل نماید* زیرا که تجارت آن از تجارت نقره و محصولش از طلای خالص نیکو تر است* از لعل ها گرانبهاتر است و جمیع نفایس تو با آن برابری نتواند کرد*» (کتاب امثال سلیمان، باب سوم،14تا 16). و چه واقع نگرانه می فرماید: «حکمت از همه چیز افضل است؛ پس حکمت را تحصیل نما* [...]آن را محترم دار که تو را بلند خواهد ساخت* و اگر او را در آغوش بکشی تو را معظم خواهد گردانید* بر سر تو تاج زیبایی خواهد نهاد* و افسر جلال به تو خواهد بخشید*» (امثال سلیمان،باب چهارم، آیات 8تا10).
4. استادم علامه کمالی(روّح الله روحه) مورخ 25/3/80 ، به خط استوارش مرا روایت کرد از استادش آیت الله سید حسین مفید(ره) و او از استادش، حکیم الهی آیت الله العظمی حاج شیخ محمدرضا معزّی (فقیه الاسلام مدبّر و زعیم مقتدر حوزات علمیه جنوب در اواخر عصر قاجار و اوایل عهد پهلوی، متوفی1312 خورشیدی، صاحب «کلمه التقوی»)، که فرمود: «ممارست در اخبار آل محمد(ص) «عقل ثانوی» به انسان می دهد. » سپس علامه کمالی در توضیح فرمود: عقل ثانوی همان «حکمت» است.
جالب است بدانید، آوازه صیتِ حکمت و تدبیر آقا شیخ محمدرضا چنان در افواه روزگار پیچیده بود که یکی از بزرگان اتباع انگلیسی که در جریان جنگ جهانی اول در ایران و مدتی در دزفول بسر می برد، در سفرنامه اش این شهر را ـ به عنوان نمونه ای از بلاد اسلامی ـ چنین توصیف می کند: دزفول سه چیز منحصر به فرد دارد که نظیر آن را در جای دیگر نمی توان یافت: یکی آب رودخانه دز [که از زردکوه بختیاری سرچشمه گرفته و زلال ترین رود کشور است] دوم کشیشِ حکیمی دارد که به درد صدارت عظمای بریتانیای کبیر می خورد [و به گزارش علی راجی: «کشیشی دارد که مغز او استعداد سلطنت را دارد» (علماء و روحانیت دزفول، ج 2، ص 722 )]، و سه دیگر ... [ این سخن بگذار تا وقت دگر!!].
به راستی این پیر فرزانه و به تعبیر فرنگی ها، «کشیشِ» کیّس، سیّاس، مدبّر، علیم، حلیم و خلاصه «حکیم»، فارغ التحصیل کدام دانشگاه و درآموز مکتب کدام فیلسوف و یا سیاستمدار بوده است؟!
5. سحرگه ره روی در سر زمینی همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی(حافظ)
قال الرّسول(ص): «ما[مَن] اَخلصَ عبدٌ للهِ عزّوجلّ اربعینَ صباحاً [یوماً]الاّ جَرَت[ظهرت] ینابیعُ الحِکمَه مِن قلبهِ علیَ لسانهِ؛ بنده، خود را برای خدای عزّوجلّ، خالص نمی کند، مگر آنکه چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود» (بحار الانوار، ج67، ص242، حدیث10 و 25 و نیز در جامع الاخبار،ص94)؛ آری:
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم(حافظ)
خداوند «زملک تا ملکوتش حجاب» از دیدگان کسانی برمی گیرد که هماره کشیش نفس خویش می دهند و جز به ضرورت سخن نمی گویند اما چنانند که همواره از خاموشیشان گفتار می زاید و بر زبانشان، جز واژه گان پاک و کلمات طیبه و «حکمت» جاری نمی شود: «... واژه پاک، چونان درختی پاک است که ریشه اش پابرجا و شاخه ای سر برآسمان دارد. میوه اش را دمادم به اذن پروردگارش می دهد، و خداوند چنین مَثَل هایی برای مردم می زند تا پند گیرند» (ابراهبم: 24ـ25). این زنده دلان دیگر با دیده سَر نمی نگرند بلکه با چشم سِرّ می بینند و این طایفه دیگر به بصر محتاج نیستند، چراکه به بصیرت رسیده اند!
منم باده پیمای آن دُرد نوشان که بیعت نکردند با خرقه پوشان
به جز بی نشانی، نشانی ندارند به ظاهر خموش و، به باطن خروشان(پروانه)
6. حضرت امیر بیان، مولانا علی(ع) حکمت را گمشده مومن می داند (نهج البلاغه، کلمات قصار،80) و در خطبه ای می فرماید: «حکمت حیات دل مرده است!»( نهج البلاغه، خطب، 133) و سفارش اکید حضرت بر همنشینی با پیران فرزانه، فراهم نمودن اسباب احیای عقول مردم و در نتیجه حیات معقول جامعه است: «مجالسه الحکماء حیاه العقول و شفاء النّفوس». (غرر الحکم، باب صاحب الحکماء و العلماء، حدیث 9790).
7. و اما، خیر الکلام ما قلَّ و دلّ:
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم (نظامی)
امام خمینی، نه چون دیگران
گفتگو با دکتر سیدحمید روحانی(1)
اشاره:
نامه حضرت امام خمینی(س) به سید حمید روحانی، سرآغاز عزم و اراده بانیان نظام نوپای جمهوری اسلامی در نگارش و تحلیل وقایع استثنایی تاریخ معاصر ایران و تدوین «منشور تاریخ نگاری انقلاب» گردید؛ انقلاب بی بدیلی که بیم آن میرفت در مسلخ اغراض نامحرمان و در معرض تحریف نااهلان ذبح شود.
استاد سید حمید روحانی(زیارتی) مورخ بی حب و بغض، از سال 1351 در نجف، عزم بر تدوین تاریخ قیام اسلامی ایران جزم نمود و در سال 1355 اولین جلد «نهضت امام خمینی» را در بیروت به دست چاپ سپرد. او از کوران مبارزه تا دوران تثبیت نظام، دمادم به آراستن و پیراستن خود در آیینه وجود امام مشغول بود و هرگز این توصیه پیر فرزانه انقلاب را از لوح ضمیر خود محو نکرد که: «از شما میخواهم هر چه میتوانید سعی و تلاش نمایید تا هدف قیام مردم را مشخص نمایید»؛ و بر این باور پس از پیروزی انقلاب، مسئولیتهای اجرایی پیشنهادی را نپذیرفت و بنا به ضرورت به هیچ کاری جز ثبت تاریخ انقلاب نپرداخت؛ بجز آنکه در سال 1361 شمسی و به دستور رهبر انقلاب، ریاست مرکز اسناد ساواک را پذیرفت، آن هم در پاسخ به دغدغه امام در جلوگیری از نفوذ انجمن حجتیه در آن مرکز حساس.
«نهضت امام خمینی» در 4 جلد، «شریعتمداری در دادگاه تاریخ»، «منتظری در دادگاه تاریخ»، ریاست بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، مدیر مسئول فصلنامه تخصصی «15 خرداد» و ... تنها نمایی از چهره علمی ـ پژوهشی این محقق متعهد را به نمایش مینهند.
و اما؛ درک سال ها محضر استثنایی و محفل عرشی حضرت امام خمینی(ره) توسط دکتر روحانی، من و دوست فاضلم جناب حجت الاسلام حسین ارجینی را در اولین روز سرد و برفی سال 1386، ـ به سفارش ماهنامه معارف ـ به مجلس گرم و بی ریای او در بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر کشاند تا رهاورد ما از آن گفتگو، بازخوانی قصه انقلابی باشد که نه مثل دیگر انقلابهاست. اینک اولین قسمت از آن پیش روی شماست:
سید مجتبی مجاهدیان
و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد
اشاره:
شب 19/2/87 در منزل برادر دانشمندم، آقا سید محمد کاظم کمالی، تابلو نوشته ای تحریری، نظرم را به خود جلب کرد. دورادور و قبل از خواندنش، از خوانایی و استواری خط، فهمیدم که قلم استادم علامه حاج سید علی کمالی دزفولی اعلی الله مقامه است.
آن نوشته، چنانکه در ذیل مطالعه خواهید فرمود، نامه ای است از آن مرحوم به نوه اش سید مسعود ـ فرزند سید محمد حسین ـ و مقیم آمریکا که در پای آن، تاریخ اوایل دهه شصت شمسی ثبت است. مخاطب شناسی علامه با در نظر گرفتن جوانی و دوری نوه اش از محیط نیا و آبا و اجدادی، اهمیت انتخاب به جای نصایح و توصیه های آن مرحوم را در قالب کلمات قصار و جملات کوتاه حکمت آموز، دوچندان می کند. با خواندن این نوشته به یاد گفته استاد بهاءالدین خرمشاهی می افتم که درباره نحوه افاضه علامه کمالی می فرمود: «سخنش یا بیان مقدمات یک استدلال بود و یا کلمات قصار».
نسخه ای از آن موجزنامه نغز و پرمغز را آقا سید محمد کاظم مرحمت کرد. دریغم آمد که آن را تقدیم مخاطبان فرهیخته و جوان خود نکنم:
هو
نور چشم گرامی
پسرِ پسرم سید مسعود کمالی
ایمان به خداوند سبب اعتماد به نفس است
سعی کن کاری را که آغاز میکنی تمام کنی
همیشه و همیشه دنیا برای هنرمندان فراخ و برای بیهنران تنگ است
اگر سحرخیز نیستی یکسوم تلاش تو بیاثر است
همنشینانی انتخاب کنی که بر امتیاز تو بیفزایند
در مشکلات هراس مکن و با توکل بر خدا چارهجو باش
همیشه متعلق به اصلی هستی که فرار از آن نه امکان دارد، نه سودمند است
دوستدار و دعاگوی تو پدر بزرگت
سیدعلی کمالی
8/11/1361
|
||
|
||
ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی |
<script src="http://mjmafi1.googlepages.com/clock30.js" language=javascript>>