سید مجتبی مجاهدیان - سیر بی سلوک ( مجاهدیان )
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زندگی را به طمع گیر مده

چندی پیش، معری که پیش ترها از نوک خامه ام چکیده شده بود را از سر بی گوشی! برای عزیزی بی ذوق خواندم. شعر ندیده! چنان ذوق کرد که فردایش، آن را به نام ماعر بر روی وبلاگش گذاشت؛ و حال آنکه بنده خود هرگز چنین جرأتی نداشتم. امان از رفیق ناباب! قفلِ دل ما هم باز شد! ملاحظه بفرمایید:

 

زندگی را به «طمع» گیر مده

زندگی را به «طمع» گیر مده

آب جاری شو و رو

و به امید خدا

راز جاری شدن از آب بیاموز

برو

زندگی چیزی نیست

جز

جاری شدن «یکرنگی»

(مجاهدیان)

 

 



  • کلمات کلیدی : عکس
  • نوشته شده توسط سید مجتبی مجاهدیان در پنج شنبه 87/2/19 و ساعت 10:52 صبح | نظرات دیگران()
    نگاهی به کتاب «قانون تفسیر» از علامه کمالی دزفولی

                                                                   به بهانه

    آماده سازی مجدد قانون تفسیر

    دوشنبه شب 2/2/1387 در تماس تلفنی با ادیب، حافظ شناس و قرآن پژوه به نام معاصر استاد بهاءالدین خرمشاهی، جنابشان چون همیشه به احسن وجه رسم ادب و وفادری به جای آورد و با لحن و زبان مخصوص خویش، ضمن یاد کردی از استاد گمنام خود علامه کمالی دزفولی(ره) بنده را مورد مرحمت قرار داده و فرمود: « از شما تشکر می کنم که آثار استاد بزرگِ ما را احیاء می کنید!» و چون از نیّت این کمترین برای تجدید چاپ «قانون تفسیر» مطلع شد، به وجد آمده و فرمود: « این کتاب همتا ندارد! واللهِ همتا ندارد! واللهِ ندارد! اگر چه کتاب «التمهید» آیت الله معرفت(ره) کار بزرگی است، کتاب «البیان» آیت الله خویی (ره) بسیار معتبر است، اما قانون تفسیر چیز دیگری است! من از  سالیان سال و از قبل انقلاب با این کتاب مأنوس می باشم!». و این را استاد در مقاله «قرآن شناس بزرگ زمانه» در ویژه یادنامه آن مرحوم در مجله گلستان قرآن، شماره 203 و نیز به همین نام در کتاب از سبزه تا ستاره، ص 85 مکتوب کرده بودند. بنده هم متقابلاً عرض کردم که این توفیق را خداوند در پاسخ به ابراز دغدغه و اظهار تأسف مکرر شما از مهجوریت این اثر، رفیق این کمترین گردانید. جناب خرمشاهی در ادامه اعلام آمادگی نمود که با کمال افتخار مقدمه ای بر این اثر وزین خواهند نوشت.

    حقیقت آن است که بنده مدتی است برای این کار و نیز چاپ اول «تفسیر قرآن برای همه» که شامل تفسیر ترتیبی، مجمل و کامل استاد از مصحف شریف قرآن است، به ناشری دلسوزتر و متعهدتر از انتشارات اسوه ـ ناشر اخیر آثار مرحوم استاد کمالی که هفت ـ هشت کتاب از جمله «شناخت قرآن»، «قرآن ثقل اکبر»، «قرآن و مقام زن»، «قرآن و جامعه»، «خاتم النبیین»، «عترت ثقل کبیر»، «همزیستی و معاشرت در اسلام» را منتشر کردـ می اندیشم. با عرض پوزش ناگزیر از این تصریحم که این موسسه عریض و طویل که داعیه رقابت با انتشارات عظیم حرمین شریفین را در سر می پروراند، بیش از انتظار «بازاری کار» است و به نظر می آید پیش از آنکه دغدغه فرهنگ و اعتلای اندیشه قرآنی را داشته باشد، به فکر تأمین ـ بلکه تملییءـ جیب گشاد و سیری ناپذیر تشکیلات خود است؛ ولو به قیمت ذبح آثار برخی بزرگان و شانه خالی کردن از ادای حقوق بعضی مولفان!

    و اما چنانکه برای این کار خیر ناشری با صلاحیت اظهار تمایل نماید، پاسخ ما جز این نیست که: «قدم نما و فرود آی، که خانه خانه توست».



  • کلمات کلیدی : عکس
  • نوشته شده توسط سید مجتبی مجاهدیان در سه شنبه 87/2/10 و ساعت 10:43 صبح | نظرات دیگران()
    پرده پندار

    صوفی بی صفا نمی خواهم(3)

    تصوف از منظر علامه کمالی دزفولی

    ص مقالات روزنامه جمهوری اسلامی

    استاد بارها می فرمود: «صوفیه عجب سرشک و چسبی دارند که این همه خزعبلات و متفرقات را به هم می چسبانند! همه دروغبافی های آنها برای متزلزل ساختن منطق شریعت است؛ مثلاً بایزید بسطامی به چه دلیل دیگری جز این می تواند به مسافر بیت الله الحرام بگوید: پولهایت را به من بده و هفت دور به گرد من طواف کن و از همینجا به دیار خود برگرد؟! » و در حاشیه کتاب «تاریخ اسماعیلیه» هاجسون نگاشت: «یک امر کلی و واقعی، جستجوگری بشر است برای فرار از یوغ شرع و قانون و هرچند به وسیله شرع و قانون باشد. بشر همیشه آرزو دارد شکافی در دیوار مقررات ببیند.» 

    وی در حاشیة مطلبی اغراق آمیز در احوالات شمس تبریزی در کتاب «خط سوم» نوشتند: «با اینهمه تلاش، آیا تأثیر شمس در کل فرهنگ جهان چه اندازه است؟! برای رهبری ارقام سرسام آور بشری، ارقامی بزرگ لازم است. گیرم که مولوی و افراد معدودی عاشق و عارف به افکارش بوده اند، اما باید پرسید: از «جهل»، این محنت بزرگ بشر، چه اندازه کم کرده اند؟! » 

    همیشه «زودباوری» مولوی در مثنوی و «دروغ پردازی» عطار در تذکره الاولیاء را نکوهش نموده و می فرمود: «باید قانونِ از کجا آورده ای را در مورد عطار و امثال او اجراء کرد! باید از عطار پرسید چرا در شرح احوال امام جعفر صادق(ع) تنها به نوشتن دو صفحه بسنده نمود اما در مورد بایزید بسطامی به چهل صفحه هم راضی نشد؟!  وقتی افراد بی مایه و کم اطلاع، زیر بارش تگرگ مداوم اینهمه اصطلاحات گیر آیند، معلوم است که مغزشان چه می شود؛ مرعوب و معیوب شدن از مجهولات.» از موارد زودباوری مولوی، نقل کرامات دروغینی را می دانست که برتر از معجزات انبیاء جلوه داده شده اند؛ از جمله وصف بایزید بسطامی در مثنوی:

    شیخ سوزن زود در دریا فکند
    خواست سوزن را به آواز بلند

    صد هزاران ماهی اللهی ای
    سوزن زر بر لب هر ماهی ای

    سر برآوردند از دریای حق
    که بگیر ای شیخ سوزنهای حق!!!

    و می فرمود: «پدر بزرگم، ظهیرالاسلام، اهل عرفان بود اما نه خانقاهی داشت و نه تشکیلات مریدسازی؛ اگرچه افراد ثقة متعددی از او نقل کرامات کرده اند، اما کرامات او بسیار کوچکتر از ادعاهای متصوفه است، چون راستند». استاد خود را مقیّد نمود جهت خنثی کردن تبلیغات سوء متصوفه در منطقه، نام آیت الله ظهیرالاسلام را با عنوان مطلق «عارف» نبرد، لذا هرگاه به مناسبت، نامی از جدّش می آورد، با قیود «فقیه و عارف» (مانند کتاب عرفان و سلوک اسلامی) و یا عارف غیر خانقاهی (در خودنوشت) همراه می کرد.»

    صراحت بیان صوفیه در لزوم اسقاط تکلیف، بویژه در این شعر محمود شبستری: «ولی تا ناقصی زنهار زنهار/ نوامیس شریعت را نگهدار» نکوهش می کرد و می فرمود: «دراویش با این اشعار نشان می دهند که شریعت را تنها یک «مرحلة تمهیدیه» قلمداد کرده و ارزشی نسبی برای آن قائلند» و تأکید مولوی بر بی اعتباری ظاهر نص الهی را در برخی از اشعارش بلاخص در شعر: «ما ز قرآن مغز را براشتیم/ پوست را بهر خران بگذاشتیم» بسیار بی شرمانه می دانست.

    مرحوم کمالی در حاشیة احیاء العلوم می نویسد: «غزّالی که به اصطلاح انسانی کامل در احیاءالعلوم تصویر کرده، باید خلفای ثلاث را از حیث مراتب انسانی با آن منطبق سازد. مجامله سنّیان با صوفیان به رغم انف اسمعیلیه بود. تقویت نظام الملک از غزالیِ صوفی به همین جهت بود. کرنش غزالی به خلیفه پوشالی بغداد و سلطان مقتدر سلجوقی، چشمگیر است و هرگز محصول عقل مستفاد از فرهنگ اسلام نیست.»

     روزی خود شاهد بودم به چند نفر از دیدارکنندگانش که از علاقه مندان به تصوف بودند، به صراحت فرمود: « متصوفه باید خود را با مبانی و مبادی ادعایی مکتبشان تطبیق داده و خلاف آن عمل ننمایند. یکی از مهمترین اصول این طایفه«اُریدُ اَن لا اُرید» است. این مسائل باید به روشنی مشخص شوند؛ صوفی حقیقی آن نیست که احیاءالعلوم را نوشت بلکه آن کسی است که فردای شبِ زفاف، تازه عروسش را رها کرد و به جنگ با کفار رفت تا شهید شد. صوفی حقیقی آن است که چون مظلومیت علی (ع) را دید، تنها دخترش را به مسلمانی متعهّد سپرد و خود در کنار بیت الله الحرام آنقدر از فضائل  و مناقب اهل البیت علیهم السلام گفت تا به دست دشمنان این خاندان به شهادت رسید.»

    به اجنبی بودن غالب مطالب احیاءالعلوم با معارف اصیل اسلام، تصریح می کرد و تضاد میان تعریف توکل و ذکر مصادیق آن را در این کتاب به داستان سخیف «در چاه افتادن شخصی و عدم استمدادش از رهگذران من باب توکل! تا نجات یافتنش توسط یک شیر!» مثال می زد. استاد تأویلات ناروا و مهار گسیخته غزّالی را از باب «الجواد قد یَکبوا»(اسب سرکش، لگد می پراند) می دانست؛ مانند تفسیرغزّالی از  این حدیث پیامبر(ص): «الایمانُ سبعه و سبعون باباً اَدناها اِماطه الاَذی عن الطریق و اَعلاها کلمه لا اله الّا الله»؛ایمان هفتاد و هفت باب دارد که پائین ترین آن برطرف کردن حَجَر و مَدَر از مسیر مسلمین و بالاترین آن کلمه توحید لا اله الّا الله است؛ که غزالی «اِماطه الاَذی عن الطریق» را بی دلیل به «تطهیر نفس از رذائل» تأویل کرد، حال آنکه «اَدناها» در نازلترین فرد خود استعمال شد که همان ازالة حجر و مدر از مسیر مسلمین باشد نه در کامل ترین فرد آن! و حال آنکه ادامه حدیث «و اَعلاها کلمه لا اله الّا الله»، خود بهترین دلیل است.

    البته استاد مطلق تأویل را ردّ نمی کرد، بلکه آن را بر دو قسم: جائز و غیر جائز می دانست؛ و براین عقیده بود که تأویل جائز ـ با شرائطش ـ لازم و بلکه واجب است، چنانچه در «الرحمن علی العرش استوی» تأویل استوی به «استعلی» که یکی از استعمالات مجازی و از معانی دیگر آن واژه است را واجب می شمرد؛ اما تأویلات مهار گسیخته صوفیه و فرق باطنیه را بی دلیل و غیر جائز می قلمداد می کرد.

    استاد در حاشیة «دیوان شرقی» گوته می نویسد: «آوازة شهرت، داروی مسکّنی است که برای رفع این همه دردسر اختراع شده است.» و همیشه می گفت: «متأسفانه امثال غزالی و ابن عربی در هاله ای از تقدس تنیده شده و از نقّادی مصون مانده اند. باید همه و از جمله ایشان را به محک قرآن زد». ادّعاهای غیر قانونی و بیشمار صوفیه از جمله ابن عربی در عبارت:«حدّثنی قلبی عن ربّی»! را مانند ترّهات کاظم رشتی همچون «و علیها[الجنّه] مَلَک یُقال له شَلَحلَحون»!! و غیر مطابق با محکّ و موازین اساسی اسلام می شمرد. استاد، قرآن ـ ثقل اکبرـ و عترت ـ ثقل کبیرـ را دقیقترین ترازوی تمییز سره از ناسره  می شمرد و همواره می گفت: «بهترین میزان شناخت، محکّ اسلام است، از کتاب و سنّتِ مصون مانده از تحریف و تأویل. باید به دور از رعب و تعصب، تمام اسم ها و رسم ها را به محک ثقلین زده و سنجید. پس فقط باید «محک» را تقدیس کرد. محک، آینه سکندر و جام جهان نماست. اصرار در تقدیس آنان که با محک منطبق نیستند، دهن کجی به محک است. همه کسانی که بدگلند از آینه بیم دارند. ایشان در اینکه نباید برابر آینه ایستاد، با هم متفقند. زنجیرة تردیدها و خیالات را باید با قیچی برنده محک قطع نمود و خود را آسوده ساخت.»

    استاد این جملات گوته در کتاب «رنجنامه» از «دیوان شرقی» را بسیار می ستود و حاشیه ای بر تأیید آن زد، آنجا که گوته می نویسد: «پیش از ما وقتی که عالمان دین، به قرآن کریم استناد می جستند، سوره و آیة آن را معیّن می کردند تا مسلمانان بدان مراجعه کنند و وجدان خویش را آسوده یابند؛ اما درویش های امروز که از سور و آیات قرآن بی خبرند، دست به تفسیر و تأویل کلام خدا می زنند و لاجرم هر روز معمّایی نو بر مشکلات کهن می افزایند[استاد در حاشیه می نویسد: احسنت، احسنت، احسنت]. ای قرآن، ببین تو را که پیامبر صلح و صفایی، چگونه جاهلان حربة جدال کرده اند.»

    تشابه امامِ اسماعیلی، که در نظر ایشان مُوجِد عالم است! و مرشد صوفی را، با آن مقام غیر منطقی، نشانه اخذ صوفیه از فرقه منحرف اسماعیلیه می دانست و تعالیم آنها را در یک راستا می دید و با خنده می فرمود: «هر دم به لباسی بتِ عیّار برآمد». استاد درباره ریشه های صوفی گری در آموزه های مسیحیّت در حاشیة کتاب «ارزش میراث صوفیه» عبدالحسین زرین کوب نوشت: «اصطلاح صوفی مأخوذ از لقب راهبان است؛ راهب را «صوفی» و راهبه را «صوفیه» می گفته اند. جاحظ از قول شاعری، داستانی از دیر راهبان نقل می کند که: «خَلَونا بِعِشرین صوفیّهٍ» (دایره المعارف الاسلامیه،5/267 ) یعنی با بیست زن صوفی خلوت نمودیم!! و صوفیان را به واسطه شباهتی که با راهبان داشته اند، صوفی می گفته اند.» نگارنده خود چند بار مشافهتاً از استاد شنید: «ممکن نیست نصرانی ای میزرابل[بینوایان] ویکتور هوگو را بخواند و بی اعتقاد به رهبانیّت نشود، مثلا آنجا که در احوالات راهبه های دیرهای مسیحی می نویسد: «صد سال به زیر یک چارقد ...  !» [چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند].

    تکاپوی پیگیر صوفیه در جذب مرید را نیز برگرفته از تعالیم باطنیه می دانست و می فرمود: «از اولین اصول این طایفه «تفرّس» یعنی احمق شناسی است؛ صوفیه بر مبنای این اصل، ابتدا اشخاص بُله و زودباور را به دام می اندازند. حُمقاء خریداران همیشگی سخنان اعجاب آور آنها هستند».

    به یاد می آورم روزی را که استاد خنده برلب برایم فرمود: « بعد ظهری بود که چند نفر سِبیل دراز وارد مدرسه [حوزة علمیه سید اسماعیل دزفول] شدند و بسیار اظهار ارادت نمودند! حدس زدم، باید خبری شده باشد؛ تا اینکه یکی از آنها بعد از تعارفات زیاد، زبان گشود که: آقا اگر اجازه بفرمایید می خواهیم از این پس از محضرتان فیض ببریم، آمده ایم تا از ما دستگیری کنید! فهمیدم که حدسم درست بوده و این ها از دراویش هستند. من هم به روی خود نیاورده و گفتم: از حسن ظنّ شما بسیار ممنونم و در انجام هر کاری که از من برآید، کوتاهی نمی کنم؛ اما گفته باشم که بنده هم 23 !!! شرط دارم[بنا به شیوه صوفیه]، و هر شرط را باید اول اَخوان [از اصطلاحات صوفیه] انجام دهند تا سپس به سراغ شرط بعدی رویم. و اما نخستین شرط من آن است که تا جلسة رسمی اول که فردا و همین ساعت تشکیل خواهند شد، همه اخوان سِبیل هایشان را از ته زده باشند!( باخنده استاد در هنگام نقل) و انشاء الله شرط دوم هم بماند تا فردا! در این حین دیدم نگاه های حضار در هم رفت و فوری برخاستند و رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند! بعد فهمیدم این گروه از خانقاه مهدویه [دیوار به دیوار حوزه سید اسماعیل!] بریده و می خواستند که با این ترفند داعیه ای جداگانه ساز کنند. از پیغمبر(ص) پرسیدند: مَن نُجالِس؟ فرمود: آنچه برادرم عیسی گفت: مَن یُذکّرکم الله رؤیَته و یَزیدُ فی علمِکُم مَنطقه، و یُزّهِدکم فی الدّنیا عَمَله. سالها پیش در مذمت سبیل های کریه صوفیه به طنز سرودم:

    چیست این سِبلتان آویزان
    همچو جاروب بر لب و دهنت

    تا به شب مایة عذاب رفیق
    تا سحر مایة عذاب زنت

    گند و  بویناک  و کثیف
    همچو سوراخ دیگر بدنت

    آفرین بر تو پرده افکندی
    بر لب و مستراح و بر لگنت

    کوته اش کن به امر پیغمبر
    گر که باور نمی کنی زمنت

    استاد باز در حواشی ارزش «میراث صوفیه» می نویسند: «تشخیص اولویّت در مصرف، مهمترین کار است، اما باید دانست که اولی و احقّ، همان مورد واجب است. اگر بنا باشد تشخیص اولی از روی دلخواه و معارض مصرف واجب باشد، قانون از جنبه قانونیّت می افتد و استحکام خود را از دست می دهد. به هر حال سلیقه صوفی، هر چند مخلصانه و نوع پرورانه نیز که باشد، نباید با نصّ قانون معارض گردد. خدا رحمت کناد بشر حافی را که لااقلّ مورد معارضِ قانونش، خدمت به خلق بود. در قرن بیستم مدعیان عرفان و تصوف با وجود این همه بیچاره که در خلق الله است، پولهای خود را به مصرف زرق و برق قبرهای خود می رسانند [مانند قبور اقطاب اویسی که استاد همیشه به آن مثال می زد] که در قانون اسلامی حرام است.»  و می فرمود: «آری، درست است که بعضی از صحابه پشمینه ژنده به تن داشتند، البته نه از باب ریاضت بلکه از فقر و نداری» و در جلد اول «الاعتصام» شاطبی در حاشیة مطلبی در مورد «صفّه» به عربی مرقوم داشتند: «عکوف اهل الصّفه علی الصّفه کان لنفاد ما بایدیهم، فلیس للاغنیاء التأسی بهم و تَرک الطلب، و عکوف الاغنیاء هو انطق به القرآن: و فی اموالهم حقٌّ للّسائل و المحروم.» (... ادامه دارد)



  • کلمات کلیدی : عکس
  • نوشته شده توسط سید مجتبی مجاهدیان در شنبه 87/2/7 و ساعت 11:32 صبح | نظرات دیگران()
    پرده پندار

    صوفی بی صفا نمی خواهم(2)

    تصوف از منظر علامه کمالی دزفولی

    ص مقالات روزنامه جمهوری اسلامی

    استاد برایم فرمود: «سال 1345 شمسی شنیدم که در خانقاه صادق عنقا ـ قطب وقت فرقه اویسیه ـ در تهران به مرحوم علامه مجلسی اهانت بسیار کرده اند. بلافاصله به او پیام دادم: شما که ادّعای «صلحِ کل» دارید، آیا تقصیر مجلسی از چه کسی بیشتر است؟! »

    صادق عنقا در همان سال ها، به لطایف الحیل نسخة خطی «مستزاد گلشن راز» به نام «غنچة باز» اثر عارف ربانی آیت الله سید حسین ظهیرالاسلام(متولد 1274 و متوفی1337 ه.ق) را با مطلع:

    به نام آنکه جان را فکرت آموخت

    قبای عاشقی دوخت

    به نور جان چراغ دل برافروخت

    سراپا جان ما سوخت

    دزدید و به نام  جدّش میرزا ابوالفضل عنقا چاپ کرد! غافل از آنکه علاوه بر آن نسخة به سرقت رفته، مرحوم ظهیرالاسلام نسخه ای دیگر از آن را به خط خود در سفر زیارتی، به کتابخانه بارگاه ثامن الائمه و ضامن الامّه حضرت امام رضا(ع)، اهداء کرده بود که در بخش نسخ خطی آن محفوظ است. هرچند که بنا به گزارش نورالدین مدرسی چهاردهی در کتاب «سلسله های صوفیه ایران» شمس العرفای نعمت اللهی نیز ادعای سرودن این مستزاد را داشت، اما نگارنده خود، صورتی از کتاب مذکور را به خط مصنف ارجمندش آیت الله ظهیرالاسلام در اختیار دارد. 

    نکته خنده آور، چاپ عکس میرزا ابوالفضل در صفحة اول آن کتاب به سرقت رفته با عمامة سفید است در حالی که عنقا چند سالی بود که بی هیچ مدرکی عنوان سیادت به خود می بست، اگر چه این ادعای او پیش از همه مورد انکار بستگان نزدیکش قرار می گرفت؛ از جمله عموی بزرگش». در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، نادر عنقا، فرزند صادق و قطب اویسیه،  به آمریکا گریخت و تحت الحمایة رسمی آن حکومت قرار گرفت. اگر چه به ظاهر فعالیت های این فرقه بعد از انقلاب ممنوع شد، اما متأسفانه همچنان اقدامات آشکار و گسترده آنها در نواحی مرکزی کشور و بالاخص تهران و کرج و حتی شهرهایی چون آبادان مشهود است.         

    استاد در تفسیر آیه «... و رهبانیّه ابتدعوها ما کتبناها علیهم الاّ ابتغاءرضوان الله فما َرعوها حقّ رعایتها»(27/الحدید) می فرمود: «باید بر سردر تمام خانقاه ها تابلویی نصب کرد و از آنها پرسید: بر فرض که همه ادعاهای شما صحیح باشد، فما رعیتم حقَّ رعایتها؟! پس چرا لااقل خود رعایت نمی کنید و در عمل خویش را ملزم  به آن ابداعات نمی نمایید؟! و این از معجزات قرآن است که قضاوت را به وجدان مخاطبان واگذار می کند. آیه در واقع «ابتدعوا رهبانیّه ابتدعوها» و از باب اشتغال بوده است؛ یعنی«رهبانیّه ابتدعوها » ملحق به «جعلنا» نیست بلکه مجعولات هستند به دلیل «ما کتبنها علیهم». بر فرض که رهبانیت حسنه ای ابداعی برای خشنودی خدا بوده باشد، پس چرا آن را رعایت نکرده و حقش را اداء ننمودند؟! از این آیه برداشت می شود که صرف نظر از حرمت بدعتهای صوفیه، اعمالی که به ظاهر حسنه هستند نیز مورد رعایت آنها قرار نمی گیرند، مخصوصاً فرق امروزی! در گذشته پیشقراولان صوفیه به ظاهر تا کسی از مظالم ناس مبرّی نمی شد او را به مریدی نمی پذیرفتند، اما حالا چرا «ما رعوها حق رعایتها»؟! برعکس داستان های رباخوری اهالی خانقاه بسیار است!»

    استاد می فرمود: «تقسیمات و عنوان سازی های متصوفه، همه سبب غموض و پرده حقایق می شوند. این طایفه در منابع خود سه اصطلاح را با این  معانی برمی شمرند: الف)وجود؛ محو سالک در ذات خدا  ب)وَجد؛ حال به دست آمده برای سالک  ج)تواجد؛ آنکه سالک به دروغ خود را به حالت وجد زند؛ و این عمل را  قبیح می دانند. اما، نکته جالب آن است که دراویش در مراسمات خود، اکثراً سرهایشان را ولو به دروغ، حرکت می دهند و این همان عمل «تواجد» است که خود آن را در نظر تقبیح می کنند. تنها اسلام راستین است که با نُطق تفهیم می کند نه با حرکات. از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند: زهد چیست؟ در جواب آیة قرآنی را قرائت کرد: لکیلا تأسَوا عَلی مافاتَکم و لا تَفرحوا بِما آتاکُم(23/ حدید). «زهّاد ثمانیّه» ساخته و پرداخته بنی امیّه و توطئه ای بر ضد مکتب اهل بیت علیهم السلام بود. خواجه ربیع یکی از این زهّاد است که چون امیرالمؤمنین(ع) او را به جنگ در رکابش فراخواند، اَبا کرد و به خراسان رفت و متأسفانه الآن به سبب غفلت از تاریخ اسلام، گنبدش با گنبد امام رضا(ع) برابری می کند! تصوف تا قبل از قرن سوم هجری، سدّی انحرافی بود تا سیل طالبان دین و ایمان را از درِ خانه اهل بیت منحرف کند و به سوی فقهای اربعة اهل سنّت و زهّادی چون سفیان ثوری و متصوفانی مانند سرّی و جنید بغدادی هدایت کند».

    استاد در حاشیة ای بر صفحه اول کتاب «فرقه اسمعیلیه» اثر هاجسون می نگارد: «فرقه های گمراهی که سدّ راه تکامل بشریت بوده اند، یک چند در زیر پوششی از قدرت حتی عقول و افهام نارسا را جذب کرده و فریفته اند. تا وقتی که امتیازات واقعی انسانی همچون اصول مسلّم و پایدار، ذهن بشر را در تسخیر خود نیاورد، راه برای نفوذ زرق و برقهای عوام فریب هموار است. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: ما رَفَعَ الله رایه ضلال الّا و قد لفّ علیه اناس سفهاء.» استاد در حاشیة سخنی غیر منطقی و اغراق آمیز از این طایفه در همان کتاب باز می نویسد: «وقتی مواد کار الفاظ گیرا و جذّاب باشد، در کارگاه خیال پارچه هایی از این جالب تر و فریبنده تر هم می توان بافت. اسلام را به دریوزة اصطلاح کشاندن، گناهی نابخشودنی است».

    علامه کمالی بارها می فرمود: «شاذلیه، رفاعیه، کیتانیه و قادریه چهار طایفه مهم تصوف در شمال آفریقا هستند. اینها با وجود تمام مشکلات اساسی مشرب تصوف، امتیازاتی بر متصوفه دیگر نقاط ـ مخصوصاً ایران ـ دارند، «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو» از جمله: 1) تبلیغ و گسترش اسلام در آفریقا.  2) مجاهده و عمل انقلابی. قیام ها و مجاهدات تاریخی بسیاری در برابر استعمار خارجی و استبداد داخلی در پرونده آنها ثبت است؛ از جمله: عمرمختار در لیبی و جنبش اخوان المسلمین در مصر، اما بالعکس دراویش ایران معمولاً عامل استعمار خارجی ـ بالاخص انگلستان ـ و جیره خوار استبداد داخلی بوده اند.  3) شرط ارشاد را «اجتهاد و فقاهت» می دانند، برخلاف دراویش این منطقه که «مرشد» معمولاً بی سوادترین افراد است.

    و خلاصة تکوّن تاریخی تصوف را چنین می شمرد: اول) تصوف عملی؛ ابتدا عمل بدون علم بود و هنوز علمی به این عنوان تدوین نشده بود. دوم) تصوف نظری؛ مرحله تدوین علم و مکتب تصوف است که هر چه پیش رفت، عمل در آن کمرنگ تر شد. سوم) نه علم است و نه عمل بلکه تنها قدری مراسمات خشک و خالی و بی محتوا دارند».

    علامه می فرمود: «اگر چه متصوفه به ظرافت طبع کمک کردند، اما چند مشکل اساسی دارند: 1) تابع نبودن، به معنی عدم تبعیّت از شرع؛ آنگونه که از قول شمس درباره محی الدین عربی اندلسی نیز آمده است: «وقتها شیخ محمد[ابن عربی] سجود و رکوع کردی و گفتی که بندة شرعم، اما متابعت[از شریعت] نداشت» (مقالات شمس، ص 352) و « نیکو همدرد بود، نیکو مونس بود، شگرف مردی بود شیخ محمد اما در متابعت نبود»(همان، ص 375). ابن عربی به واسطه دعاوی بی باکانه، از گستاخترین مشاهیر صوفیه است. با چه تأویلی می توان این ادعای او در فصوص الحکم را توجیه کرد، آنجا که به صراحت می گوید: «خُضتُ بحراً و وَقَفتِ الانبیاء بساحله»؛ به دریایی ـ از معارف ـ فرو رفتم که پیامبران الهی در ساحل آن متوقفند!!! و یا آن هنگام که در فتوحات تجلّی خداوند را ـ العیاذ بالله ـ در وقت مجامعت می داند و می گوید: «پس مرد جز خدا را در زن نمی بیند، اما همراه با شهوت عشق و لذت بردن از وصال» (الفتوحات المکیّه، ج 4، ص 454) و  زمانی به انتقاد از این باور ابن عربی سرودم: «یکی می جست حق را در کناره/ یکی می جستش از روی مناره» و از این روی است که برخی محی الدین را «ماحی الدین» و یا «ممیت الدین» می نامند. کار ابن عربی و امثال او کشاندن جهّال با مهاری از مقدماتِ به ظاهر قابل قبول، به چراگاهی است که در آن رویشی نیست. معمولاً هر کدام از فرق متصوفه خود ادعایی جداگانه دارند و نه تنها تابع شریعت و آموزه های اسلام نیستند که با دیگر طوایف متصوفه هم در تضاد و بلکه تباین هستند. 2) تفرقه افکنی و گسست اتحاد اسلامی؛ هرچند به صرف ظواهر نمی شود، اما اگر دراویش تصریح کنند که نماز خواندن در خانقاه افضل از مسجد است، چنانچه اهل فتوا بودم حکم به ارتدادشان می نمودم 3) بدعت آوری؛ مانند فرم بندی عبادات و ابداع ریاضات شاقّة غیر شرعی و اذکار غیر مأثور 4) مرشد و پیر طریقت؛ با آن مقام غیر واقعی و تبعیت محض و خارج از محدودة اسلامی مرید از او 5)دعاوی ؛ دروغ پردازی و دعاوی باطل کشف و کرامت و تصرف و شهود اقطاب. این نکته حائز اهمیت است که کرامت اگرچه فضیلت می باشد، اما ملاک انحصاری انسانیت نیست بلکه تنها ملاک تشخیص انسان کامل «انّ اکرمکم عندالله اَتقاکم» است 6)شطحیات؛ که با هیچ منطق و تأویلی اینگونه اظهارات خلاف مبانی مصرّح اسلام توسط سران متصوفه قابل توجیه نیست. جای بسی شگفتی است که شیخ شبستری در گلشن راز، شطح گستاخانه حلاج را چنین توجیه می کند: «روا باشد اناالحق از درختی/ چرا نبود روا از نیکبختی»؛ در صورتی که مطابق نص صریح قرآن، موسی ندای اناالحق را از «میانة» درخت شنید نه از خودِ درخت: «فلّما اَتاها نُودیَ مِن شاطئ الواد الاَیمن فی البقعه المبارکه مِنَ الشّجَره اَن یا موسی انّی اَنا اللهُ ربُّ العالمین» (30/قصص)  7)عدم امکان گسترش تعالیم صوفیانه در سطح جامعه  8)تشکیلات و وجوه تمایز از خلق؛ مانند: خانقاه و خرقه. با این وضع، حدیث مشهور قدسی «اولیایی تحت قبابی لا یَعرفهم غیری» را که اتفاقاً مورد قبول متصوفه نیز هست، چگونه تفسیر می کنند؟!».  استاد بارها می فرمود: «فرهنگِ خودکفا، جامع و همه جانبه اسلام، محتاج دریوزه به این اصطلاحات نیست.»

    استاد در یکی از حواشی خود بر کتاب «الفتوحات المکیه» ابن عربی زبان به گلایه می گشاید که: «نمی دانم این چه نوع بیم و ترسی است که افراد عالم، قاطعانه این ترّهات ساختگی یعنی بسیاری از اقول منسوب به مشایخ[صوفیه] را رفض نمی کنند؛ در حالی که ما طبق فرموده پیغمبر(ص) موظفیم احادیث معارض با قرآن مجید را بدون بیم و ترس به دیوار بکوبیم. خدایا تو خود حاکم مطلقی، جایی که طریق مستقیم پیغمبر اسلام(ص) آشکار و روشن است، چرا باید از جای دیگر دریوزه کرد». وی همچنین در اولین صفحه از جلد 1 «الفتوحات المکیه» نوشتند: «یکی از مشکلات مکتب تصوف آنست که انسان کامل را چون یکی از عتیقه جات گرانبها معرفی می کند. عتیقه گرانبهاست اما سودی برای جامعه ندارد و گرانبهایی آن از کمبود آن است. اگر انسان کامل ـ غیر از پیغمبران ـ کمیاب و دیریاب و منعزل از خلق است و رسیدن به مقام او از موهبت است نه تلاش، پس این تلاش برای معرفی او چیست؟! انسانی که فرهنگ منطقی اسلام معرفی کرده غیر از انسانی است که منطق شهودی و ادعایی متصوفین معرفی می کنند. هیچکس نمی تواند عتیقه ای بسازد اما هرکس که خبر عتیقه را می شنود می تواند اگر باور کرده و مایل است به دیدن آن برود.»

    استاد در مقدمه کتاب «عرفان و سلوک اسلامی» که به واقع مَعرض آراء تأسیسی ایشان در بیان طریق صحیح سلوک قرآنی ـ در مقابل شبه عرفان التقاطی متصوفه ـ است، می نویسد: « مطلب بسیار مهم آنست که باید الفاظ و القاب و اصطلاحاتی که در مورد انسان کامل و وارسته به کار می رود، مستنبط از قرآن مجید باشد، تا هر شنونده طالبی که جویای مصداق آن است، متبادراً از آن الفاظ و مفاهیم، مصداق را، در محدوده ای که آن الفاظ تعریف می کنند، بشناسد  و حیران و سرگردان نماند. اصطلاحات و مفاهیم اختراعی و خارج از استعمالات قرآنی که در درازای زمان بارها مفهوم آنها دگرگون شده، نمی توانند اسامی ای برای مسمای انسان کامل و مصادیق آن باشند؛ به طور نمونه کلمه «صوفی» آگاهی دهنده صفات و نشانه های مصداق خود نیست اما کلمه «مومن» یا «متّقی» دارای مفهومی آموزنده و مستقر است که چراغ  راه طالب جستجوگر می باشد» و در ادامه تصریح می کند: «محقق خود را موظف می داند که [بر خلاف مشی التقاطی متصوفه] جز استعمالات قرآنی، در این مورد، کلمه ای به کار نبرد» چرا که «قرآن برای معرفی انسان کامل و طریق و وصول به مقام او، خودکفا است» و از این لحاظ این اثر در نوع خود کم نظیر است. (... ادامه دارد)

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط سید مجتبی مجاهدیان در سه شنبه 87/1/27 و ساعت 11:29 صبح | نظرات دیگران()
    سیر بی سلوک

     در روزهای شنبه و یکشنبه 17و 18/1/87 در صفحه مقالات روزنامه جمهوری اسلامی در دو شماره مقاله بلند بنده در نقد مشرب تصوف را که به بیان دیدگاه علامه کمالی دزفولی در این باره می پرداخت، درج نمود؛ مقاله ای که بنا به صلاحدید مدیر مسئول محترم روزنامه جناب حجت الاسلام مسیح مهاجری ـ در گفتگوی مفصل تلفنی با حقیرـ و علی رغم میل باطنی مسئول محترم سرویس مقالات، زیر تیغ جراحی دراز کشید تا نزاع محتمل آینده، سالبه به انتفاع موضوع گردد!! این شما و این هم متن کامل آن  نوشته در چند بخش:  

    صوفی بی صفا نمی خواهم(1)

    تصوف از منظر علامه کمالی دزفولی

    اشاره:

    عالم متضلع آیت الله حاج سید علی کمالی دزفولی ـ متولد 6 آذر 1290ه ش/ متوفای 30 اسفند 1383ه ش ـ از بزرگ«منادیان بازگشت به قرآن در عصر حاضر» و از «پیشگامان عمومی سازی فرهنگ قرآنی» و به راستی «پدرجریان  قرآن پژوهی معاصر» بود. محضر فقهای بنام، آیات عظام آقا میرزا محمد علی معزّی صاحب دوره  «تجدیدالدوارس و تحدیدالمدارس» و حاج سید اسدالله نبوی را در حوزه دارالمؤمنین دزفول مغتنم شمرد و در سنوات  1318 تا 1320 شمسی ضمن تشرّف به قم، زانوی تلمذ بر آستان روحانی آیت الله العظمی امام خمینی (نوّرالله مضجعه) سائید. داستان رشته ارتباط و مودّت ایشان با آیت الله سید ابو القاسم کاشانی و دیگر رجال مذهبی آن روز ایران شنیدنی است. در آن سالیان، توفیقات دیگری نیز رفیقش بود؛ از جمله در سراسر خوزستان هزاران منبر مفید و گیرا در تبیین اسلام، به ویژه در نقد تفکرات احمد کسروی برپا و در امر کشاورزی بیش از 120 هکتار درخت غرس نمود؛ او به حق مصداق کریمه«و زاده بسطة فی العلم و الجسم»(بقره/ 247) بود.

     از سال 1348 خورشیدی و پس از واقعه ای شیرین که در خودنوشت استادـ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی،بهاءالدین خرمشاهی ـ ثبت است، به ترغیب و تشویق مترجم چیره دست قرآن ‌آیت الله حاج شیخ محمد کاظم معزّی «که گویی از جایی مأموریتی» داشت، به ساحت مقدس قرآن بار یافت و بدین ترتیب «عاشقانه ترین انحنای وجود خودش را برای آینه تفسیر کرد». استاد از آن پس تمام زندگی اش را وقف خدمت به مصحف شریف قرآن نمود و در طول چند ده سال با بیان و نگارش مقدمات، مقومات تفسیر آیات به تألیف کتب، رسائل و مقالات وزین همّت گماشت و آثاری کم نظیر و بعضاً بی نظیر، به جامعه علمی، پژوهشی و قرآنی عرضه داشت. البته افزون  بر آثار پر بار قرآن پژوهی، پژوهشهایی چند از ایشان در دیگر زمینه ها شامل؛ علوم مختلف اسلامی، اخلاقی، ادبی، اجتماعی، تاریخی، فرهنگ منطقه ای و... برجای مانده که «باز آمیخته با مباحث قرآنی و آموخته از مباحث قرآن5» هستند و  بخش قابل توجهی از آنها هنوز به زیور طبع آراسته نشده اند. آثار مکتوب علامه فقید را می توان به این قرار برشمرد: الف) علوم و  معارف قرآن: 1-  قانون تفسیر2- تاریخ تفسیر 3- قرآن ثقل اکبر 4- شناخت قرآن 5- قرآن و مبارزات 6- قرآن و جامعه 7- قرآن و دستورات اجتماعی8-  قرآن و شعارها 9- قرآن و مقام زن 10- مقدمه تفسیر قرآن برای همه 11- قبسات القرآن 12- تحقیق، تصحیح و تقدیم «ذکر المجرّب فی صحفٍ مطهّره»  ب) معارف اسلامی : 1- خاتم النبیین2- عترت ثقل کبیر  3- همزیستی و معاشرت در اسلام  4- جاءالحق (در ردّ شبهات کتاب «بیست و سه سال» علی دشتی) 5-عرفان و سلوک اسلامی 6- تاریخ مختصر صدر اسلام 7- ارمغان ربیع 8- تحقیق در ادعیة قرآن 9ـ هزار سخن در شناخت اسلام  ج) موضوعات مختلف: 1- هرکه می خواهد بخواند (در ردّ تفکرات احمد کسروی) 2- جنایات دوساله دکتر بقایی دردزفول(وقایع حزب زحمتکشان) 3- مثنوی عزیز و نگار 4- گلستان امثال دزفولی 5- دعبل خزاعی شاعر انقلابی 6- هزار سخن از حجازی(چاپ شانزدهم)  7- مقدمه مفصّل بر الترجمان عن المرزبان. آثار منتشر  نشده: 1-مقاصد قرآن یا جمهوریت محمد  2- محسّنات بدیعیه 3- معارف اسلامی  4- جزوه علوم القرآن 5-الثقافه الاسلامی 6- ترجمه احادیث غیر مکرر ازطرق امامیه 7- ترجمه احادیث غیرمکررازطرق عامه( بجز احادیث تفسیری وفقهی ) 8- تفسیر قرآن برای همه(44 دفتر)9- خرد افزا ( 12 جلد ) 10- سیمای دزفول( 10 جلد، در تاریخ 200 ساله اخیر) 11- مستدرک الفاظ معرب (بعد از تألیفات جوالیقی و ادی شیر پارسی و سید محمد علی امام)  12- چهره مولوی در آئینه مثنوی 13- تک بیت های مثنوی  14- ابیات تفسیری مثنوی 15- منتخب مثنوی 16- مجموعه مقالات 17- دفتر خاطرات و  اشعار 18- چند دفتر در مواعظ 19- مصادر المطالب 20- فهرست تفصیلی وافی (تا جلد پانزدهم) 21- نامه هایی به فرزاندانم 22- شرح فارسی بر کفایه الا صول ( در 5 جلد)  23- حافظ در آینه سخنش.

     در سالهای اخیر و به مناسبت هایی چند، از جمله در نمایشگاه بین المللی قرآن(سال 1376 و 1383) و نمایشگاه بین المللی کتاب(سال 1382)، شخصیت گمنام اما جامع الاطراف استاد فقید کمالی مورد تجلیل قرار گرفت. سرانجام روح پر فتوح آیتِ کمال و فرزانگی علامه حاج سید علی کمالی دزفولی پس از ـ قریب به ـ یک قرن حیات طیّبه در سپیده دمان آخرین ساعات سال1383 شمسی و در روزی نامعمول ـ سی ام اسفند ـ و دیر تکرارـ کبیسه ـ به ملکوت اعلی پیوست.

    و اما، آن چه در پی می آید پژواک یک از بسیار خاطرات مانای  سالها درک محضر آن پیر فرزانه،  در موضوع تصوف است که به قلم شاکردش تقدیم ارباب فضل و فرزانگی می گردد:

     

    استاذنا العلامه حاج سید علی کمالی دزفولی(روّح الله روحه) با فرهنگ تصوف مواجهه ای علمی و منطقی داشت؛ بخش «صوفیه» کتب «تاریخ تفسیر» و «شناخت قرآن» و جزء اول از مجلّد «عرفان و سلوک اسلامی» ـ که در صورت عرضه شایسته آن، نه افست دستنویس، به محافل علمی، جهشی در عرصه نظری عرفان قرآنی خواهد بودـ گواه این مدّعاست. سیر مطالعاتی استاد در مبانی نظری این طایفه، رجوع  به مهمترین منابع مکتوب موجود بود، مانند: فصوص الحکم و الفتوحات المکیّه ابن عربی و شروح بر آن دو، کشف المحجوب هجویری، مرصاد العباد نجم دایه، رسالة قشیریه، مدارج السالکین ابن قّیم الجوزیه، نفحات الانس جامی، مکاتیب عبدالله قطب، عوارف المعارف سهروردی، منازل السائرین خواجه عبدالله و شرح بر آن، صائن الدین ابن ترکه، احیاء العلوم غزالی، تذکره الاولیاء عطار، طرائق الحقایق معصوم علیشاه، منهاج انوار المعرفه، التّعرف لمذهب اهل التّصوف، شطحات الصوفیه، کتاب التذکاری، اللّمع فی التصوف، الصّله بین التشیع و التصوف، الصوفیّه فی الاسلام نیکلسون، ارزش میراث صوفیه زرین کوب، خط سوم صاحب الزمانی و دواوین شعرای عرب و عجم صوفی چون: ابن فارض، ابن عربی، سنایی، مولوی، مغربی، گلشن راز شبستری و نیز تفاسیر ذوقی آنها از جمله: تأویلات النّجمیه علاءالدوله سمنانی(که تا سوره طه منسوب به نجم الدین رازی و از آن پس منسوب به علاءالدوله است)، تفسیر محی الدین عربی، عرایس البیان روزبهان بقلی، کشف الاسرار و عده الابرار میبدی و دهها منبع دست اول دیگر. البته استاد در این مسیر برخی از نوشته های منتقدان تصوف را نیز از نظر دور نمی داشت؛ مانند: الاعتصام شاطبی، عارف و صوفی چه می گویند؟از شیخ جواد آقا تهرانی، در دیار صوفیان علی دشتی و غیره. حواشی عالمانه و شجاعانه ایشان بر مجموع کتب فوق الذکر، شایستگی تدوین کتابی مستقل بدین عنوان دارد.

    استاد در اتصال و تکمیل زنجیرة تحقیقاتی خود در موضوع تصوف، علاوه بر مطالعات کتابخانه ای، به پژوهش های میدانی نیز پرداخت و جلسات و مذاکرات متعددی با مدعیان فرق مختلف صوفیه در محافل خانقاهی آنها برپا نمود. با چنین مایه ای است که ایشان، بی محابا و به دور از مصلحت اندیشی های معمول، در جای جای آثارش، بنیان نظری و پایه های عملی صوفیه و بالاخص تأویلات ناروا و مهار گیسخته آنان در امر تفسیر را به چالش می کشد.

     این کمترین با قریب به یک دهه درک مستمر محضر آن پیر فرزانه، به جرأت می گوید که هرگز استاد، مکتبی را به تیزی و گستردگی صوفیه مورد نقّادی علمی قرار نداد. روحیه جستجوگری بنده و مرام غیر مصلحت اندیشانه استاد کافی بود تا در این سالها بسیاری ناگفته ها را از لسان مبارک ایشان بشنوم و خدای را شاکرم که اینک مجال یافتم تا تنها یک از بسیار آن ماجراها را بازگو کنم.

    علامه فقید کمالی برایم فرموده بود: «از همان اوان جوانی نسبت چندانی میان تصوف و فرهنگ همه جانبه و منطقی اسلام نمی دیدم. به یاد دارم طلبه ای 17 ساله بودم که زعیم عالیقدر حوزات علمیه جنوب، حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد رضا معزّی اعلی الله مقامه الشریف مرا فرمود که در مجلس ترحیم آیت الله سید محمد جعفر، بزرگ خاندان جزائری، در مسجد جامع دزفول و در حضور ایشان به منبر روم. بنده در آن محفل سخن را به مناسبت به این ابیات گلستان سعدی رساندم که:

    صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

     

    بشکست عهد صحبت اهل طریق را

    گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود

     

    تا اختیار کردی از آن این فریق را

    گفت آن گلیم خویش برون می برد زموج

     

    وین جهد می کند که بگیرد غریق را
    ج

    و فرمود: «همزمان با جنگ جهانی اول، زمانی که دارالمؤمنین دزفول به عنوان مرکز حوزات علمیه جنوب، دوران شکوفایی خود را با زعامت فقیه الاسلام علی الاطلاق آقا شیخ محمد رضا معزی(ره) تجربه می کرد، بنای کنسولخانه انگلیس در دزفول نهاده شد! و همزمان مردی غریبه و مجهول الهویّه در این شهر پیدا گشت که بی جهت و بدون اینکه کسی بداند کیست، شغل او چیست، و از کجا آمده؟ تا مدتهای مدید در شهر پرسه می زد! کم کم به واسطه عدم تقیّد به آداب شریعت و به دلیل اظهار صریح قبایح و اعمال کفرآمیز به «کُفری» مشهور شد. داستان برخورد او با مریدان ساده اندیشش، قصه هایی خنده آور و تأسف برانگیز دارد. رویّه و اقدامات بعدی او نشان داد که همزمانی ورود کفری با بنای کنسولخانه انگلیس در دزفول، نمی توانست تصادفی بوده باشد. در اوان جوانی، روزی از روزهای سنه 1310 شمسی که در مدرسه علمیه آصفیه طهران مشغول به تحصیل علوم دینی بودم، کُفری سرزده به حجره ام وارد شد. در حیرت فرو رفتم که او از کجا و چرا آمد ؟! در اثنای صحبت گفت: از دزفول آمده ام و آدرس تو را ـ که سر راهم بودی ـ از همشهریانت گرفتم و عازم هندوستان(!) هستم. فردای آن روز به قصد خروج از کشور از من جدا شد و دیگر خبری از او نشد، اگرچه همچنان مریدان چشم به راهی در منطقه داشت؛ تا اینکه در دهه پنجاه شمسی و پس از چهل سال از مهاجرت او، با عزّت و احترام از هند به دزفول بازگردانده شد و با همت سرهنگ افراسیابی رئیس وقت ساواک! و از کیسه فتوّت حکومت پهلوی! در هاله ای از بی تفاوتی بزرگان و بی خبری عامه دارالمؤمنین، رسماً بنای فرقه و خانقاهی به نام «مهدویّه» ـ از اغتشاشات دیگر ذهبیه ـ را در این شهر نهاد که از مبانی فرهنگ مهدویّت و ولایت به دور است و ازعوامل عمده تفرقه در این منطقه محسوب می شود. یکی از سرسپردگان و بازگردانندگان اصلی کفری ـ که هنوز زنده است ـ از دهه سی شمسی به عنوان عامل سرویس های انگلیسی در منطقه مطرح بوده است. چنان مشهور بود که کُفری اهل نماز و عبادت نیست و من خود نیز در طول آن شبانه روزی که در حجره ام بسر برد،  شاهد بودم که هرگز سر بر سجده نبرد!! »

    در تأیید گزارش علامه کمالی باید نوشت که بر اساس اسناد موجود، از اوایل قاجاریه، و با هدایت کمپانی هند شرقی بریتانیا، سیل دراویش هندی تا بناگوش سبیل به ایران سرازیر شد تا «تصوف سنّتی» در قامت «تصوف سیاسی» ظهور نماید. تفرقه، بزرگ ترین حربه تاریخی پیر استعمار جهت نفوذ و حضور مستمر در کشورهای مورد نظر بوده است. فرقه سازی همواره به عنوان ترفند بزرگ امپراطوری بریتانیا در استحاله آرمانهای مقدس ملت های تحت سلطه، نمود داشته است. در این باره گزارش «مستر همفر» کارگزار و جاسوس عالی رتبه وزارت مستعمرات انگلیس و ریاست«کمپانی هند شرقی» در سال 1710 میلادی، حائز اهمیت است. او در خاطرات خود می نویسد که قبل از اعزام به مأموریت، معاون وزارت مستعمرات بریتانیا کتابی پرحجم بالغ بر هزار صفحه حاوی برنامه های ابلاغی جهت اجرا در کشورهای اسلامی به او داد که در فصل مربوط به راه های مناسب نفوذ و دخول نقاط ضعف در اسلام، چند مورد را برشمرده بود، از جمله: «گسترش همه جانبه خانقاه های دراویش، تکثیر و انتشار رساله ها و کتاب هایی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها، گوشه گیری و مردم گریزی سوق می دهد، مانند: مثنوی مولوی و احیاء العلوم غزّالی»( ترجمه دکتر مویّدی، نشر امیر کبیر، ص 76) و در چند جای دیگر ابلاغیه، علاوه بر تأکید بر طرح فوق، یادآور می شود: «برهم زدن رابطه دوستی آمیخته با احترام، بین عالمان دین و مردم، وظیفه ایست که هیچ مأمور انگلیسی نباید فراموش کند. در این راه باید نخست به دو کار عمده پرداخت: اول) برچسب زدن و تهمت وارد ساختن به علماء و مراجع  ب) وارد ساختن بعضی از عالم نمایان وابسته به وزارت مستعمرات در سلک علمای دین»(همان، ص 81).

    با توجه به خاستگاه، اهداف و رویکرد سیاسی، امنیتی و فرهنگی فرق استعماری «وهابیت» و «تصوف»، بر این باورم که آن دو، دو روی یک سکّه می باشند. نکتة جالب توجه آن است که مأموریت اصلی همفر به گواهی خاطرات او، بنیانگذاری مذهب جعلی «وهّابیت» بود که بر این ترتیب در شهر بصره، محمد بن عبد الوهاب را یافت و او را مهرة مناسبی برای ایجاد تشتّت در محیط«اهل سنت» شبه جزیره عربستان تشخیص داد. به استناد مدارک موجود، احیای مجدد تصوف در ایران به عنوان «قلب جهان تشیع»، به موازات همان پروژه ای  صورت گرفت که در عربستان به عنوان «قلب جغرافیای تسنّن» در حال اجرا بود. بی شک نطفة تصوف جدید و وهابیّت استعماری ـ هر دوـ از صلب کفتار پیر بریتانیا می باشند. این مسأله ما را به این نکته رهنمون می کند که استعمار، با ظرافت و به فراخور تفاوت اقالیم انسانی، جغرافیای زیستی، قومی، مذهبی و دینی  و حسب شرایط ناهمگون هرکدام، برنامه های استعماری خود را طراحی و پیاده می کند. پس بی جهت نیست که چند سالی است شاهد تحرکات آشکار وهّابیّت در شهر های عشایری و عرب نشین جنوب ایران، به موازات فعالیت معنا دار نحله های صوفیه در دیگر شهرهای اصیل و فارس زبان آن دیار همچون دزفول، شوشتر و بهبهان هستیم؛ خوزستانی که از دیرباز مورد طمع انگلستان بوده و هست و مهاجمان انگلیسی از تمام عراق اشغال شده تنها به بصره ـ شهر موازی اهواز، مرکز خوزستان ـ بسنده می کنند!!! مستر همفر در ادامه خاطراتش یاد آور می شود که معاون وزارت مستعمرات، او را از موافقت نامه 14 ماده ای باخبر کرد که در بندهایی از آن بر واگذاری اراضی شهری و روستایی ممالک اسلامی به صورت «اقطاع» به فرق و اقلیت های عموماً غیر مسلمان مانند واگذاری کرمانشاه به علی اللهیان، تأکید نموده و توصیه می کرد: «پس از اقدام به واگذاری، لازم است در تقویت بنیة مالی و نظامی این اقلیت ها ... مجدّانه کوشش به عمل آوریم تا پس از مدتی این اقلیت ها همانند خاری در چشم مسلمین باشند و پیکر اسلام را آزرده سازند و تدریجاً توسعة نفوذ و اقتدار آنها در منطقه، سبب نابودی حکومت های مسلمان گردد، و نفوذ اسلام به ضعف و فتور انجامد»(همان، ص 92).  

    استعمار پیر، از دیرباز هندوستان را، با شرایط ویژه اش، بهترین مهد زایش و پرورش فرق شبه عرفانی تشخیص داد تا این پرورشگاه، فرزندان نامشروع دولت مادر را در دامن خود رشد و نموّ  دهد. دوره های متوالی کارورزی و آموزش های ضمن خدمت حضوری، نیمه حضور و آموزش از راه دور رهبران صوفی از بدو تأسیس کمپانی هند شرقی در شبه قاره برقرار بوده است که اقامت و تردد متوالی شماری از اقطاب و سرکردگان فرق صوفیه را به آن سرزمین توجیه می کند. براستی که رسالت تاریخی دراویش، چیزی جز زمینه سازی استعمار بوده است؟ ره آورد تصوف برای جهان اسلام، جز تشتت آراء، تفرقه اقوام، سرسپردگی به بیگانگان، عقب ماندن امّت از آرمانها، ضعف و گسست ملّت از هم و از دست رفتن اتحاد و وحدت مسلمین، چه بوده است؟

     



  • کلمات کلیدی : پرده پندار
  • نوشته شده توسط سید مجتبی مجاهدیان در دوشنبه 87/1/19 و ساعت 7:32 صبح | نظرات دیگران()
    سیاست مدن

    پیدایی و پویایی

    خبرگان در نظریه انتصاب

    روزنامه کیهان و روزنامه جمهوری

    ارکان «نظریه انتصاب»- مشهور فقهاء و قرائت رسمی نظام- از مبحث ولایت فقیه، در اندیشه معمار کبیر انقلاب و خواص شاگردان ایشان، بر سیرت «مشروعیت» و صورت «مقبولیت» ولی امر استوار است که ترکیب «جمهوری اسلامی» تجلی حکومتی آن می باشد.

    امام راحل عظیم الشأن به عنوان عصاره ناب تاریخ شکوهمند علمای راسخ، «اسلام» را منشأ مشروعیت و توده «مردم» را منبع مقبولیت بخشی حکومت می دانست. در اندیشه فقهی- سیاسی او، حاکم اسلامی دست در دست مردم و مستظهر به پشتیبانی ایشان، رو به آسمان کرده تا ولی فقیه جامع الشرایط- مستجمع صفات «علم» و شرایط «جسم» در آیه 742 بقره- هم نماد حاکمیت الهی باشد و هم نماینده اراده مردمی.

    بنابر نظریه امام(ره)، فقیه حاکم از آن روی که به اذن عام، منصوب معصوم است، اراده جمهور جز بر «تشخیص»، «تعیین»، «بیعت» و «نظارت» بر او قرار نمی گیرد. بدیهی است، هرچه مصداق حساس تر باشد نیاز به اهل خبره برای تشخیص آن شدیدتر شود و در این مُقام، مَقام رفیع مجلس خبرگان رهبری هویدا و پیداست.

    چنانکه جایگاه هر مجلسی بسته به منزلت موضوع آن است، مفهوم و مصداق رهبری -به عنوان رأس نظام اسلامی- محور مباحث مجلس خبرگان، به مثابه رأس مجالس نظام اسلامی است. خبرگان نائبان خبره مردم در تشخیص مصداق رهبری جامعه اسلامیند. تشخیص مصداق ولی فقیه از آن باب که ولایت او به معنای «ولایت فقه» است، تنها از عهده فقهاء خبره بر می آید.

    خبرگان حلقه واسط و زنجیر رابط سقف و کف نظام اند. تشخیص نماد الهی براساس امارات شرعی و معرفی نماینده شایسته مردمی در قامت رهبری جامعه اسلامی، وظیفه ذاتی ایشان است. بی گمان چنین وظیفه ای سنگین ایجاب می کند که خبرگان رهبری واجد برخی صلاحیت های ویژه به قرار ذیل باشند:

    1-فقیه و شریعتمدار (البته تجزی در اجتهاد به معنای صلاحیت افتاء در برخی ابواب فقه نیز کفایت می کند)

    2-وجیه و مردمدار (برخوردار از مقبولیت و آراء مستقیم مردم)

    3-متعهد به اسلام، نظام و امام (رهبری)

    4-متخصص، بصیر و شجاع در تشخیص مصالح و دفع مفاسد نظام

    بدیهی است با توجه به وظیفه اصیل خبرگان، نمایندگان آن خود باید واجد شمه ای از صفات و بهره ای از شرایط رهبری بوده باشند تا بتوان اطمینان کرد تشخیص ایشان مقرون به صواب و قرین به صحت است.

    چنانکه گفته شد، در مجموع مهمترین وظایف مجلس خبرگان را باید: 1- کشف و شناسایی 2- تعیین و معرفی 3-بیعت 4-نظارت بر رهبری جامعه اسلامی دانست.

    خبرگان در سازوکاری معین، پس از شناسایی و معرفی فقیه حاکم که بالاشاره - نه بالمباشره - منصوب مقام عصمت است، خود به نمایندگی از آحاد امت اسلامی، اولین بیعت کنندگان با مقام ایشان خواهند بود و در اینجاست که علاوه بر اثبات جایگاه منیع خبرگان، مفهوم ولایت فقیه به معنای ولایت بر فرزانگان- نه مهجوران- نیز تبیین می گردد. ولایت حاکم فقیه از جنس ولایت معصوم(ع) و به تعبیر امام(ره) «شعبه ای از ولایت پیامبر(ص)» است؛ با این تفاوت که ولایت معصومین «شخصیه» و ولایت فقهاء «نوعیه» می باشد.

    بنابر نظریه انتصاب، ضرورت تشکیل مجلس خبرگان، بر مبنای عدم امکان تشخیص ولی فقیه توسط عموم مردم و راز استمرار آن، بنا بر ضرورت نظارت بر بقای شرایط حاکم اسلامی است. در اندیشه امام(ره) از آنجا که فقیه حاکم «مادام الشرایط»- نه مادام العمر- است، بدلیل امکان فقد صفات ایشان، حضور مجلسی ناظر بر شرایط حاکم اسلامی ضروری می باشد. بی گمان نظارت مستمر خبرگان بر فقیه حاکم، ضامن سلامت رهبری و صیانت نظام اسلامی است. ناگفته پیداست که گرچه نظارتِ منظور، چیزی جز «نظارت استصوابی» نبوده- که در فرض غیر آن واژه «نظاره» در بیان مفهوم گویاتر می بود- اما نظارت فوق نیز به معنای «دخالت» در کار رهبری نیست؛ بلکه به معنی بررسی در تطابق یا تناقض اقوال، افعال و تقریرات شخص ایشان با شرایط و صفات شخصیت رهبری- همچون اجتهاد، عدالت، تقوا،...- و نظارت بر حسن اجرای مسئولیت های مصرحه ایشان است.

    دیگر مسئولیتهای این مجلس را می توان به اجمال ذیل برشمرد:

    ¤ تصویب قوانین و آئین نامه داخلی مجلس خبرگان

    ¤ رصد مستمر فقهای مستعد نامزدی رهبری برای مواقع ضروری

    ¤ نظارت بر زیرمجموعه های مستقیم رهبری

    ¤ نظارت بر بقای شرایط و صفات اعضای خبرگان (گرچه این نظارت درونی تا حدودی پرکننده خلاء ناظر بیرونی است اما مکفی از ناظری مستقل و نهادینه نیست).

    ¤ ایجاد ارتباط مستقیم و ارائه گزارشات مستمر به حوزه های انتخابی و موکلان خود؛ به هرروی نمایندگان محترم خبرگان وکلای حوزه های انتخابی خود بوده و ناگزیر از انجام وظایف وکالتی خود می باشند. وزانت این مجلس بسته به وجاهت و مقبولیت تک تک اعضای آن است. ارتباط منطقی و طرفینی با پیشگامی خبرگان، ضامن بقای اُس اساس نظام اسلامی یعنی رهبری آنست.

    شایسته است مجلس خبرگان علی رغم وجود آرام و حضور پیوسته خود در ارکان نظام، «ظهوری» ملموس تر و به واقع فراتر و بلکه پویاتر از جلسات سنتی سالانه و گزارشات معمول، در انظار و افکار عمومی داشته باشد، تا بیش از پیش شاهد پیوند وثیق و ارتباط عمیق مردم با بنیان مرصوص شجره طیبه نظام اسلامی باشیم.



  • کلمات کلیدی : سیاست مدن
  • نوشته شده توسط سید مجتبی مجاهدیان در پنج شنبه 87/1/15 و ساعت 12:10 عصر | نظرات دیگران()
    <   <<   6   7   8      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    درباره خودم
    سیر بی سلوک                  (   مجاهدیان  )
    سید مجتبی مجاهدیان
    باز کن دکان که وقت عاشقی ست
    لینک به وبلاگ
    منوی اصلی
     RSS 
     Atom 
    صفحه نخست
    پست الکترونیک
    صفحه ی مشخصات
    خانگی سازی
    ذخیره کردن صفحه
    اضافه به علاقه مندیها
    دسته بندی یادداشت ها

    نوشته های پیشین
    کتابنامه هزار سخن
    گفتگوی قرآن پژوهانه با خرمشاهی
    گفتگوهای مهدوی
    رفعت اگر خواهی بیا(گپی با دکتر عصام العماد)
    امام خمینی، نه چون دیگران
    قرآن شیعه؟!
    به یاد بانوی آب و آینه
    اسفندیار یا غضنفر؟!
    آقای رئیس جمهور؛ مسئله!
    بدون شرح!
    تمنّای نگاه
    و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد
    زندگی را به طمع گیر مده!
    بحر در کوزه ای
    نقد نقد صوفی
    در کوی مدعیان
    من از مصاحبت آفتاب می آیم
    قصه ارباب حکمت
    بابا تقی
    استثنایی که به قاعده تبدیل نشد
    شعر بی دروغ
    صوفی بی صفا نمی خواهم (1)
    صوفی بی صفا نمی خواهم (2)
    صوفی بی صفا نمی خواهم (3)
    دو ناشنیده از شهید مدرس
    پرسمان عرفان کیهانی؟!
    زبان تازه ما بود
    ای کربلا کنم فلکت نام یا چمن؟!
    سوشیانس
    پیام پیروزی
    سین مثل سرقت!
    بزرگ بود و از اهالی امروز (1)
    بزرگ بود و از اهالی امروز (2)
    بزرگ بود و از اهالی امروز(3)
    آماده سازی قانون تفسیر
    سیره قرآن پژوهی کمالی (1)
    سیره قرآن پژوهی کمالی (2)
    سیره قرآن پژوهی کمالی (3)
    قانون تفسیر؛ مانیفیست قرآن پژوهی نوین(1)
    قانون تفسیر؛ مانیفیست قرآن پژوهی نوین(2)
    خبرگان در نظریه انتصاب
    در محضر مفسر (1)
    حذف مستفزّات
    در محضر مفسر (2)
    جمال جمیل استاد(1)
    جمال جمیل استاد(2)
    12 نکته در باب ولایت فقیه
    هویت غیبیه (1)
    هویت غیبیه (2)
    گستره عرفان

    آمار وبلاگ
    مجموع بازدیدها : 309429
    پیوندهای روزانه
    لینک دوستان
    علویان
    مقام عشق
    کانون اندیشه جوان
    کوهپایه
    حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
    دکتر رحمت سخنی
    مستانه
    سلام شهدا
    خدا، یه کاری کن ...
    یک طلبه با عبای مشکی
    شهدای استان خراسان

    چفیه
    COMPUTER&NETWORK
    موعود
    نگاه منتظر
    ثانیه
    همکلاس
    آینه های عارف
    زندگی
    شب های مهتابی
    صفحات خط خطی
    زورخانه باباعلی
    کبو ترانه .... تا بام ملکوت
    عشق سرخ
    آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
    آقازاده ـ علیرضا احمدی نژاد
    mansour13
    پیامبر اعظم
    دانستنیهای ایران زمین
    درد شکفتن
    یا زهرا(س)
    منتظر بیداری
    شیلو عج
    خط سرخ شهادت
    بسیجی سیاسی
    دم مسیحایی
    تنهاترین سردار
    کبوترانه
    اباصالحی
    صفحه‌ی 21 -:- Page21
    شمیم حیات
    صعصعه
    مشاوره و مقالات روانشناسی و
    صفحات انتظار در فراق گل نرگس
    دانشمند
    مسیح اندیمشک
    پرواز
    موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
    اولی الابصار
    راز و نیاز با خدا
    تا ریشه هست، جوانه باید زد...
    خلوت تنهایی
    محمدرضا جاودانی
    روح .راه .ارامش
    آیین عشق (سیدمهدی میرمسیب)
    باور
    خاطرات
    صوفیان رند
    محمد کاظم روحانی نژاد
    دکتر محمدصادق کوشکی
    دست خط ـ پاکروان
    سایت آموزه
    آخرین مسافر
    فرهنگ و ارتباطات ـ دکتر آشنا
    دات ـ دکتر یونس شکرخواه
    تصوف از نگاهی نو
    خاکستر
    طلبه ای از نسل سوم
    نهج البلاغه
    تک ستاره
    گل آقا
    ساجد ـ سایت جامع دفاع مقدس
    تاسیانه
    عملیات تلمود
    نوشتارهای قاسم روانبخش
    کوهنوردی و ....
    سوتک
    سلام آقا
    مازیار ناظمی
    هنر جنگ
    مسعود ده نمکی
    خیال های شهری ـ سید ضیاء الدین شفیعی
    مطالعات سیاست، امنیت و جهانی شدن
    سید عبدالجواد موسوی
    حضرت عشق ـ علیرضا قزوه
    خرقه پشمینه
    ملّا ـ ابوالفضل زرویی نصرآباد
    7 چشمه
    مرصاد
    محمد صالح علا
    سعید حدادیان
    استاد محمدرضا حکیمی
    پرسمان قرآنی
    موعود
    حسن رحیم پور ازغدی
    علامه مطهری
    صادقین
    ماهنامه معارف
    کتاب نقد
    ترجمان وحی
    ایران سهراب
    علامه حسن زاده آملی
    کامران نجف زاده
    پیام وصل
    شاگرد استاد طیب
    ملک الشعرای بهار
    پارس قرآن
    ابنا
    محمدرضا سرشار ـ رضا رهگذر
    بوالفضول الشعرا
    روزنامه ها
    سایت های خبری و خبرگزاری ها
    دکتر میرجلال الدین کزازی
    تفسیر مقام معظم رهبری
    نوای قرآن
    احادیث
    سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
    دکتر عبدالحسن خسروپناه
    علامه سید محمد حسین طهرانی
    مرکز اسناد انقلاب اسلامی
    گناباد 110
    علی اکبر جوانفکر
    زیباترین شکیب
    پیامبر امید
    استاد فرشچیان
    عین صاد
    سال های تاکنون ـ عبدالجبار کاکایی
    مطالعات شیعه شناسی
    شیعه شناسی
    دیکشنری آنلاین
    صحیفه سجادیه
    یاداشت های شخصی احمدی نژاد
    رضا امیرخانی
    آیت الله مصباح یزدی
    دکتر مهدی مطهری نیا
    دانش نامه موضوعی قرآن
    دایرةالمعارف قرآن
    فرهنگ قرآن
    پرسمان های قرآنی
    پایگاه های قرآن پژوهی
    دکتر نجف لک زایی
    میثم رشیدی مهرآبادی
    مرکز پوهشی میراث مکتوب
    بانک اطلاعات نشریات کشور
    جدید نیوز
    پایگاه اطلاع رسانی وهابیت و ادیان ساختگی
    پایگاه علمی جهاد دانشگاهی
    آستان قدس رضوی
    حزب الله لبنان
    خانه کتاب اشا
    دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
    کلینیک طب ایرانی
    نشریه الکترونیک چارقد
    دزفول من
    انجمن شاعران ایران
    پایگاه اینترنتی شعیب
    دکتر افشین یداللهی
    نشریه الکترونیکی پرسمان
    مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
    مرکز اسلامی انگلیس
    شهید دکتر چمران
    دریا
    عرفان ـ استاد حسین انصاریان
    هر آینه آه ـ جواد زهتاب
    اهدنا الصراط المستقیم
    ری را ـ کتابخانه آزاد فارسی
    آیت الله العظمی بهجت
    منصورون
    کانون جلسات قرآن دزفول
    رویش مبارک
    لغت نامه دهخدا_فرهنگ معین
    عباد صالح خدا
    راه و رسم طلبگی
    خبرهای صوفیه
    نسیم مطهر
    شبکه اطلاع رسانی هادی
    دیر تش باد
    زیارت مجازی امام رضا
    قربانیان سلاح های شیمیایی
    آینده روشن ـ تخصصی مهدویت
    آرماگدون armageddon
    بانک اشعار عاشورایی
    کتاب های تفسیر و علوم قرآن
    دکتر حسین کچوئیان
    راوی خاک

    لوگوی دوستان


























    خبر نامه
     
    وضعیت من در یاهو
    موسیقی وبلاگ
    ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی

    <script src="http://mjmafi1.googlepages.com/clock30.js" language=javascript>>