قرآن شیعه؟!(1)
بازخوانی مصحف فاطمه در پاسخ به شبهات مطرح
سید مجتبی مجاهدیان
پرسمان:
واقعیت آن است، سئوالی که هر از چند گاه بر ذهن و زبان برخی از برادران ما در دیگر فِرق اسلامی جاری میشود، مسئله «مصحف فاطمه» و یا به تعبیر ایشان «قرآن شیعه» است؛ اینکه حقیقت مصحف مذکور چیست و اکنون در کجاست؟ آیا براستی «شیعه میگوید: چند کتاب آسمانی غیر از قرآن مجید و پس از آن، بر ائمّه آنان نازل شده است... مثلاً مصحف فاطمه(س)[1]»؟!! مشخصاً کدام یک از ائمّة و یا علمای امامیه ادعای وجود و یا رؤیت این قرآن را دارد ؟! آیا منتقدی از منتقدان، آن را دیده است؟! چرا با چنین حجم انبوه ردّیهها و نقد بر کتاب مذکور، نسخه ای از آن یافت نمی شود؟! اصولاً ادعای نقّادان از چه اتقان و استحکام علمی برخوردار است؟
درآمد:
«مسئله آمدن جبرئیل برای کسی، یک مسئله ساده نیست. خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی میآید و امکان دارد بیاید؛ این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل میخواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است ... حتّی درباره ائمّة هم من ندیده ام که وارد شده باشد، اینطور که جبرئیل به آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا سلام الله علیهاست که من دیده ام که جبرئیل بطورمکرّر در این هفتاد و پنج روز وارد شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه او میگذشته است، این مسائل را میگفته است [و]حضرت امیر هم ثبت میکرده است...و این از فضائلی است که از مختصّات حضرت صدیقه سلام الله علیهاست[2] ».
گفتار فوق کلام مرجع و سخنگوی رسمی مکتب اهل بیت در عصر غیبت حضرت امام خمینی(ره) است. ایشان بر اساس روایات معتبر، تنها از مقام و منزلت معنوی فاطمه زهرا(س) سخن به میان آورده و نزول فرشته وحی بر بانوی نمونه اسلام را بیان فرمود، اما هرگز کوچکترین اشاره ای در طرح ادّعای نبوّت حضرت فاطمه(س) و نزول قرآنی دیگر برای شیعه ننموده است.
علی رغم اهتمام بلیغ بزرگان تشیع در اعلام صریح موضع رسمی خود و پاسخ به شبهات پیرامون این مصحف شریف، بسی مایه تأسف است که باز و به هر بهانه ای، تهمتهای پیشین تاریخی در لباس جدید شبهه عرضه شده و دامن گیر امامیه میگردد؛ چنانکه از سال 1414ق رساله دکتری ناصربن عبدالله قفّاری به نام «اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد» در 3جلد به عنوان بهترین تحقیق علمی و آکادمیک !! عربستان سعودی، مکرر در سطحی گسترده، تکثیر و توزیع شد[3]. کتابی که نه تنها در جهت تخطئه اعتقادات مستدلترین فرقه دینی بلکه در راستای تضعیف ایده مقدّس تقریب مذاهب اسلامی، آنهم در جوار کانون بایسته اتّحاد مسلمین ـ حرمین شریفین ـ سربرآورد! البته قابل اغماض نیست که بدن? جهان اسلام در تب شدید نا هنجاریهای دولتهای خودکامه، میسوزد. نویسنده مذکور پیش از این در کتاب «فکره التقریب بین اهل السنه و الشیعه» ایده تقریب مذاهب اسلامی با امامیه را به دلیل کفر شیعه!! «نا ممکن»[4] دانسته بود. دکتر قفّاری در جای جای «اصول مذهب شیعه » با تمسّک به اخبار ضعاف، شاذ، مرسل و غیر معتبر در نزد شیعه، برداشتهای خلاف واقع نموده و با ارائه قرائتی نو از تهمتهای کهنه بر امامیه، با ضرس قاطع مینویسد: «شیعه میگوید چند کتاب آسمانی غیر از قرآن مجید و پس از آن، بر ائمه آنان نازل شده است و در واقع ادعای نبوّت بر امامان خود است ...مثلاً مصحف فاطمه... آنان میگویند حجم این کتاب سه برابر قرآن است و محتوای آن کتاب، علم غیب بر فاطمه را اثبات میکند، چیزی که حتّی پیامبر نداشته است »[5].
با تمام رقّت و سبکی ادعای فوق که مشتی نمونه از خرمن آن مثنوی نُه من کاغذ است، شاید بتوان اذعان نمود این نوشته مهمترین کتابی است که در طول تاریخ، علیه مکتب اهل بیت(ع) نوشته شد[6] ؛ پس «تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل». جالب آن است که قفّاری در این کتاب، حدیث مستند «مصحف فاطمه » را دلیل بر کفر شیعه!! شمرده و شدّت کفر ایشان را از یهود و بلکه از کفّار بیشتر دانسته است[7] !! بیخبر از آنکه قرآن به پیامبر رحمت(ص) سفارش میکند حتّی با اهل کتاب بر سر سخن یکسانی که میان آنهاست، همنوا شده و بایستند[8] ؛ چراکه قوام جامعه اسلامی بسته به وحدت است و تنازع جز گام نهادن در پرتگاه شکست و آغاز هزیمت نیست: «وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ»[9].
بیگمان، گرچه اختلاف گروهها در اختصاص خلافت پیامبر، محلّ نزاع فرق اسلامی گردید، امّا اجماع همه گروههای مسلمین بر مرجعیت علمی و تفسیری آل البیت(ع) و اقرار به قرابت ایشان با حضرت ختمی مرتبت(ص)، میتواند محور وحدت مسلمین قرار گیرد. به گواهی تاریخ، جهت گیری مکتب علمی و معنوی اهل بیت همواره در راستای تحقق آرمان مقدّس وحدت و در خدمت حفظ مصالح مسلمین بوده است، چنانکه سخنان خلیفه دوّم و ائمّه فرق اسلامی شاهد این مدّعاست.
سفارش قرآن به گفتگو با اهل کتاب و حتّی مشرکین، دیگر جایی برای تنازعات موجود میان گروههای مسلمان باقی نمی گذارد. رهبران فرق اسلامی میبایست به منظور تحقق همه جانبه وحدت مطلوب، وظایف خود را به احسن وجه عمل نموده و به راهکارهای ذیل اهتمام ویژه نشان دهند: تقویت بنیانهای علمی و عملی مشترک، احترام به اصول و عقاید یکدیگر، تقویت روح برادری و همدلی، مدیریت بر مجموعههای خود به منظور تنش زدایی و جلوگیری از موج آفرینی، شفافیت در مواضع، حصر اختلافات فرقه ای در گفتگوهای علمی (توصیه علّامه سید شرفالدین)، بستن نگاه تکفیری فِرق اسلامی بر یکدیگر (توصیه شیخ محمود شلتوت مفتی اهل سنت و آیت الله العظمی بروجردی مرجع شیعه)، حذف مقیاسهای غیر قرآنی تفاضل (مقیاسهایی غیر از تقوی، مجاهده، ...)، پرهیز از مسائل فتنه انگیز(حذف مستفزّات)، پاسخ علمی به شبهات؛ البتّه شبهاتی که با حسن نیت مطرح میشوند نه با نیتِ سوء؛ چراکه شبه افکنان غرضمند نه در پی پاسخند و نه هرگز به انتظار جواب مینشینند:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به روی دیده شد
بر این باور و در راستای تحقق آرمان مقدّس وحدت اسلامی، به جستاری مجل پیرامون «مصحف فاطمه» میپردازیم، باشد که به تنویر افکار و رفع ابهامات برادران ما در دیگر فرق اسلامی بیانجامد؛ البتّه براین نکته تأکید میورزیم که جدل در محتوا و متن آن مصحف شریف شاید هیچگونه ثمره علمی و محصول عملی در پی نداشته باشد؛ چرا که بنا به اعتقاد شیعهـ چنانکه خواهد آمد ـ این مصحف از دسترس عموم خارج و نزد صاحبش، بقیة الله الاعظم (عج)می باشد.
مصحف فاطمه، میراث اهل بیت
بنا بر روایات متعددی که در جوامع حدیثی مکتب اهل بیت علیهم السلام ثبت است، مواریثی خاصّ از علم و سلاح معصومین(ع)، دراختیار جانشینان معصومشان قرار میگیرد؛ مواریثی که «بخشی از شئونات امامت به شمار»[10]می روند. از اهمّ این مواریث میتوان «کتاب علی یا جفر جامعه، مصحف فاطمه سلام الله علیها و صحیف? دیات»[11] را نام برد. در روایتی از صادق آل محمّد (ص) آمده است: « وعندنا مصحف فاطمه[12]؛ مصحف فاطمه نزد ماست». صاحب الذریعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، در جمع بندی خود از این مصحف شریف، مینگارد: «مصحف فاطمه (س) از ودایع و امانتهای امامت نزد مولی و امام ما صاحب الزمان (عج) است، همان طور که در چندین حدیث از طرق ائمه این امر روایت شده است»[13].
تکاتک این تراث گرانبها از نشانههای شناخت امام معصوم (ع)محسوب میشوند و بدیهی است که هر زمان نزد آن بزگواران محفوظ باشند. عیون اخبار الرضا به نقل از حضرت ثامن الائمه و ضامن الائمه(ع) میآورد: «للامام علامات: ان یکون اعلم الناس و احکم الناس ... و یکون عنده صحیفه فیها اسماء شیعه... و یکون عنده مصحف فاطمه »[14].
در اخباری مستند وارد است که حضرت زهراء(س) گاه مراجعاتی به مصحف خود داشته و تحفههایی از آن را تقدیم دوستان میکرده است. این مصحف شریف چونان سندی معتبر و مرجعی ارزشمند از جایگاهی رفیع نزد ائمّه برخوردار بوده و ایشان(ع) هنگام لزوم به آن مراجعه میکردند[15]؛ چنانکه امام صادق (ع) به ولید بن صبیح فرمود: «ای ولید! من در مصحف فاطمه نگریستم و برای بنی فلان از حکومت بهره ای به انداز? غبار کفش نیافتم»[16].
البته ناگفته نماند که در برخی روایات، بجای «مصحف » از « کتاب» فاطمه یاد شده است[17] هرچند که برخی از اعلام شیعه چون سید محسن امین، صاحب اعیان الشیعه، قائل به وجود دو مصحف برای ام الائمّه (س) است: یکی شامل سخنان رسول الله (ص) و دیگری حاوی پیامهای جبرئیل به بیبی دو عالم(س) پس از ارتحال پدر. البته بعضی دیگر را عقیده به این است که دو مصحف بر فاطمه (س) نازل شد؛ یکی به صورت مکتوب از آسمان و دیگری پس از نزول بر حضرت(س)، توسط علی (ع) به کتابت در آمد[18]
(ادامه دارد)
پینوشتها:
3- کیانی، مهندس، کدامین راه؟، ص5، قم، معصومین، نوبت اول، 1385.
4 - همان، ص6.
5 - همان، ص166-165.
6 - همان، ص5.
7- همان.
8- آل عمران/64.
9 -انفال/46
10 - معارف، مجید، پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص36،تهران، مؤسس? فرهنگی و هنری ضریح، نوبت اوّل،1374.
11 - همان.
12- المجلسی، الشیخ محمّد باقر، بحارالانوار، ج26، ص37، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الثانیّه 1403ه. ق.
13- تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج21، ص126، بیروت، دارالاضواء، نوبت دوّم.
14 - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضاء (ع)، ج1، ص440-438، تهران، نشر صدوق، نوبت اوّل، 1372.
15- قربانی لاهیجی، زین العابدین، علم حدیث، ص49، قم، انصاریان، نوبت دوّم، 1416هـ.ق.
16 - محمدّی ری شهری، اهل بیت در قرآن و حدیث، ترجم? شیخی وآژیر، ج1، ص323، قم، دار الحدیث، نوبت دوّم، 1380.
17- فضل الله، سیّد محمد حسین، فاطم? زهراء، ترجم? معموری، ص124، تهران، دار الملک، نوبت اوّل، 1381.
18- الموسوی، السید محمد باقر، الکوثر فی احوال فاطمه، ج الرابع، ص310-309، قم، الطبعة الاولی، 1420ه.ق.
کلید درِ گنج حکیم
(درج در روزنامه جمهوری اسلامی)
برگ سبزی است تحفه این کمترین که به بهانه تجلیل اخیر از مفخر حوزه، حکیم متالّه، حضرت علامه، شیخ الحکماء، محی الدین عبدالله، جوادی آملی (متّعنا الله و المسلمین من انوار بیانه و بنانه) پیشکشِ محضر باهرالنّور آن جویبار حکمت و گنجینه معرفت می شود؛
به حکمت، سَبق برده از بوعلی ها به دانش، هماورد صدها غزالی
فرزانه فروتنی که ریشه در چشمه حیات دارد و حقا که در روزگار فقر و فاقه نکته بینی، کمتر حافظی از حافظان جهان چون ایشان کمر بر احیا و گسترش «لطایف حکمی با نکات قرآنی» بسته است؛ «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»!
جان پرور است قصه ارباب معرفت رمزی برو بپرس و حدیثی بیا بگو
1. «... در برابر این انسانها که با خود و با جهان در هماهنگی محض بودند، انسان خود را آسوده و اَمن و همنوا با ضرباهنگ هستی می یافت[...] این قشرـ که بی شکّ در حال نابودی است ـ دیگر در غرب وجود ندارد. در غرب، فضلاء، روشنفکران و دانشمندان بسیار برجسته ای داریم، اما «پیر فرزانه» نداریم؛ چراکه در غرب بین عقل و دل فراق افتاده است. (داریوش شایگان در گفتگو با رامین جهانبگلو، زیر آسمان جهان، ص75، ترجمه نازی عظیما، نشر فرزان، 1374) .
2. چون «حکیم» نام خداست؛ «... تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ» (یونس: 1 و لقمان: 2) و قرآن از «حکمت» به «خیرکثیر» تعبیر می کند؛ «[خدا] هر که را بخواهد حکمت مىبخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است...» (بقره/269)، رواست که واژه «حکمت» مستجمع معانی: حلم، علم، عدل، راستی، درستی، تهذیب، تدبیر، کیاست، سیاست، ... باشد. (رک: فرهنگ دهخدا و معین ذیل کلمه) پس بی رمز و راز نیست که «حکمت» در تعریف منطقیان، «علم به حقایق اشیاء» گفته آید.
3. «ترس[از] خداوند ابتدای حکمت است» (مزامیر، مزمور111 آیه10) این تعبیر حکیمانه شایان تأمل و قابل تطبیق با آموزه های اصیل اسلامی است و گواه صادقی است بر اثبات این مدعا که سیرابی هر دو از یک آبشخور است؛ و نیز دیگر تعابیر بکار رفته از حکمت در کتاب مقدس(عهد عتیق و جدید) همچون: «خوشا به حال کسی که حکمت را پیدا کند* و شخصی که فطانت را تحصیل نماید* زیرا که تجارت آن از تجارت نقره و محصولش از طلای خالص نیکو تر است* از لعل ها گرانبهاتر است و جمیع نفایس تو با آن برابری نتواند کرد*» (کتاب امثال سلیمان، باب سوم،14تا 16). و چه واقع نگرانه می فرماید: «حکمت از همه چیز افضل است؛ پس حکمت را تحصیل نما* [...]آن را محترم دار که تو را بلند خواهد ساخت* و اگر او را در آغوش بکشی تو را معظم خواهد گردانید* بر سر تو تاج زیبایی خواهد نهاد* و افسر جلال به تو خواهد بخشید*» (امثال سلیمان،باب چهارم، آیات 8تا10).
4. استادم علامه کمالی(روّح الله روحه) مورخ 25/3/80 ، به خط استوارش مرا روایت کرد از استادش آیت الله سید حسین مفید(ره) و او از استادش، حکیم الهی آیت الله العظمی حاج شیخ محمدرضا معزّی (فقیه الاسلام مدبّر و زعیم مقتدر حوزات علمیه جنوب در اواخر عصر قاجار و اوایل عهد پهلوی، متوفی1312 خورشیدی، صاحب «کلمه التقوی»)، که فرمود: «ممارست در اخبار آل محمد(ص) «عقل ثانوی» به انسان می دهد. » سپس علامه کمالی در توضیح فرمود: عقل ثانوی همان «حکمت» است.
جالب است بدانید، آوازه صیتِ حکمت و تدبیر آقا شیخ محمدرضا چنان در افواه روزگار پیچیده بود که یکی از بزرگان اتباع انگلیسی که در جریان جنگ جهانی اول در ایران و مدتی در دزفول بسر می برد، در سفرنامه اش این شهر را ـ به عنوان نمونه ای از بلاد اسلامی ـ چنین توصیف می کند: دزفول سه چیز منحصر به فرد دارد که نظیر آن را در جای دیگر نمی توان یافت: یکی آب رودخانه دز [که از زردکوه بختیاری سرچشمه گرفته و زلال ترین رود کشور است] دوم کشیشِ حکیمی دارد که به درد صدارت عظمای بریتانیای کبیر می خورد [و به گزارش علی راجی: «کشیشی دارد که مغز او استعداد سلطنت را دارد» (علماء و روحانیت دزفول، ج 2، ص 722 )]، و سه دیگر ... [ این سخن بگذار تا وقت دگر!!].
به راستی این پیر فرزانه و به تعبیر فرنگی ها، «کشیشِ» کیّس، سیّاس، مدبّر، علیم، حلیم و خلاصه «حکیم»، فارغ التحصیل کدام دانشگاه و درآموز مکتب کدام فیلسوف و یا سیاستمدار بوده است؟!
5. سحرگه ره روی در سر زمینی همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی(حافظ)
قال الرّسول(ص): «ما[مَن] اَخلصَ عبدٌ للهِ عزّوجلّ اربعینَ صباحاً [یوماً]الاّ جَرَت[ظهرت] ینابیعُ الحِکمَه مِن قلبهِ علیَ لسانهِ؛ بنده، خود را برای خدای عزّوجلّ، خالص نمی کند، مگر آنکه چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود» (بحار الانوار، ج67، ص242، حدیث10 و 25 و نیز در جامع الاخبار،ص94)؛ آری:
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم(حافظ)
خداوند «زملک تا ملکوتش حجاب» از دیدگان کسانی برمی گیرد که هماره کشیش نفس خویش می دهند و جز به ضرورت سخن نمی گویند اما چنانند که همواره از خاموشیشان گفتار می زاید و بر زبانشان، جز واژه گان پاک و کلمات طیبه و «حکمت» جاری نمی شود: «... واژه پاک، چونان درختی پاک است که ریشه اش پابرجا و شاخه ای سر برآسمان دارد. میوه اش را دمادم به اذن پروردگارش می دهد، و خداوند چنین مَثَل هایی برای مردم می زند تا پند گیرند» (ابراهبم: 24ـ25). این زنده دلان دیگر با دیده سَر نمی نگرند بلکه با چشم سِرّ می بینند و این طایفه دیگر به بصر محتاج نیستند، چراکه به بصیرت رسیده اند!
منم باده پیمای آن دُرد نوشان که بیعت نکردند با خرقه پوشان
به جز بی نشانی، نشانی ندارند به ظاهر خموش و، به باطن خروشان(پروانه)
6. حضرت امیر بیان، مولانا علی(ع) حکمت را گمشده مومن می داند (نهج البلاغه، کلمات قصار،80) و در خطبه ای می فرماید: «حکمت حیات دل مرده است!»( نهج البلاغه، خطب، 133) و سفارش اکید حضرت بر همنشینی با پیران فرزانه، فراهم نمودن اسباب احیای عقول مردم و در نتیجه حیات معقول جامعه است: «مجالسه الحکماء حیاه العقول و شفاء النّفوس». (غرر الحکم، باب صاحب الحکماء و العلماء، حدیث 9790).
7. و اما، خیر الکلام ما قلَّ و دلّ:
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم (نظامی)
امام خمینی، نه چون دیگران
گفتگو با دکتر سیدحمید روحانی(1)
اشاره:
نامه حضرت امام خمینی(س) به سید حمید روحانی، سرآغاز عزم و اراده بانیان نظام نوپای جمهوری اسلامی در نگارش و تحلیل وقایع استثنایی تاریخ معاصر ایران و تدوین «منشور تاریخ نگاری انقلاب» گردید؛ انقلاب بی بدیلی که بیم آن میرفت در مسلخ اغراض نامحرمان و در معرض تحریف نااهلان ذبح شود.
استاد سید حمید روحانی(زیارتی) مورخ بی حب و بغض، از سال 1351 در نجف، عزم بر تدوین تاریخ قیام اسلامی ایران جزم نمود و در سال 1355 اولین جلد «نهضت امام خمینی» را در بیروت به دست چاپ سپرد. او از کوران مبارزه تا دوران تثبیت نظام، دمادم به آراستن و پیراستن خود در آیینه وجود امام مشغول بود و هرگز این توصیه پیر فرزانه انقلاب را از لوح ضمیر خود محو نکرد که: «از شما میخواهم هر چه میتوانید سعی و تلاش نمایید تا هدف قیام مردم را مشخص نمایید»؛ و بر این باور پس از پیروزی انقلاب، مسئولیتهای اجرایی پیشنهادی را نپذیرفت و بنا به ضرورت به هیچ کاری جز ثبت تاریخ انقلاب نپرداخت؛ بجز آنکه در سال 1361 شمسی و به دستور رهبر انقلاب، ریاست مرکز اسناد ساواک را پذیرفت، آن هم در پاسخ به دغدغه امام در جلوگیری از نفوذ انجمن حجتیه در آن مرکز حساس.
«نهضت امام خمینی» در 4 جلد، «شریعتمداری در دادگاه تاریخ»، «منتظری در دادگاه تاریخ»، ریاست بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، مدیر مسئول فصلنامه تخصصی «15 خرداد» و ... تنها نمایی از چهره علمی ـ پژوهشی این محقق متعهد را به نمایش مینهند.
و اما؛ درک سال ها محضر استثنایی و محفل عرشی حضرت امام خمینی(ره) توسط دکتر روحانی، من و دوست فاضلم جناب حجت الاسلام حسین ارجینی را در اولین روز سرد و برفی سال 1386، ـ به سفارش ماهنامه معارف ـ به مجلس گرم و بی ریای او در بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر کشاند تا رهاورد ما از آن گفتگو، بازخوانی قصه انقلابی باشد که نه مثل دیگر انقلابهاست. اینک اولین قسمت از آن پیش روی شماست:
سید مجتبی مجاهدیان
و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد
اشاره:
شب 19/2/87 در منزل برادر دانشمندم، آقا سید محمد کاظم کمالی، تابلو نوشته ای تحریری، نظرم را به خود جلب کرد. دورادور و قبل از خواندنش، از خوانایی و استواری خط، فهمیدم که قلم استادم علامه حاج سید علی کمالی دزفولی اعلی الله مقامه است.
آن نوشته، چنانکه در ذیل مطالعه خواهید فرمود، نامه ای است از آن مرحوم به نوه اش سید مسعود ـ فرزند سید محمد حسین ـ و مقیم آمریکا که در پای آن، تاریخ اوایل دهه شصت شمسی ثبت است. مخاطب شناسی علامه با در نظر گرفتن جوانی و دوری نوه اش از محیط نیا و آبا و اجدادی، اهمیت انتخاب به جای نصایح و توصیه های آن مرحوم را در قالب کلمات قصار و جملات کوتاه حکمت آموز، دوچندان می کند. با خواندن این نوشته به یاد گفته استاد بهاءالدین خرمشاهی می افتم که درباره نحوه افاضه علامه کمالی می فرمود: «سخنش یا بیان مقدمات یک استدلال بود و یا کلمات قصار».
نسخه ای از آن موجزنامه نغز و پرمغز را آقا سید محمد کاظم مرحمت کرد. دریغم آمد که آن را تقدیم مخاطبان فرهیخته و جوان خود نکنم:
هو
نور چشم گرامی
پسرِ پسرم سید مسعود کمالی
ایمان به خداوند سبب اعتماد به نفس است
سعی کن کاری را که آغاز میکنی تمام کنی
همیشه و همیشه دنیا برای هنرمندان فراخ و برای بیهنران تنگ است
اگر سحرخیز نیستی یکسوم تلاش تو بیاثر است
همنشینانی انتخاب کنی که بر امتیاز تو بیفزایند
در مشکلات هراس مکن و با توکل بر خدا چارهجو باش
همیشه متعلق به اصلی هستی که فرار از آن نه امکان دارد، نه سودمند است
دوستدار و دعاگوی تو پدر بزرگت
سیدعلی کمالی
8/11/1361
فاطمه؛ لیله القدر اهل بیت
سید مجتبی مجاهدیان
فاطمه لیله قدر انسان کامل است. در این باره حدیث شگفت صادق آل محمد صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین در شأن جده اش زهرای مرضیه(س) شنیدنی است که فرمود: «مَن عَرف فاطمه حقّ معرفتها فقد اَدرک لیله القدر؛ هرکس فاطمه(س) را چنانکه باید و شاید بشناسد، براستی و درستی که شب قدر را درک کرده است»(تفسیر فرات کوفی).
تناسبات و تشابهات بسیار فاطمه با لیله القدر محل تأمل است. در اینجا ـ به اختصار ـ با نظر به سوره مبارکه قدر به برخی از آنها اشاره کرده و مستدعی است شما هم سعی کنید به برداشت ها و تدبرات بی نفادی از این دو منبع ـ ثقلین ـ دست یابید و تحفه های خود را جهت استفاده خوانندگان محترم وبلاگ ارسال فرمایید:
آغازین آیه شریفه سوره قدر چنین است که: «انّا انزلناه فی لیله القدر؛ همانا ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم» یعنی شب قدر ظرف نزول است و قرآن مظروف. آری چنانکه بر مبنای این آبه شب قدر، ظرف نزول قرآن صامت است، بر اساس حدیث شریف صادقی، حجر و دامن فاطمه زهرا نیز ظرف عروج انسان کامل و بلکه ظرف صعود قرآن ناطق(معصومین) می باشد.
در ادامه، قرآن تصریح دارد که شب قدر را چه کسی می تواند درک نماید؟: «و ما ادراک ما لیله القدر» و البته نیز کسی را یارای معرفت انسیه حوراء فاطمه زهراء نیست و که می تواند ادعای ادراک او کند؟! بانویی که نشان در بی نشانی دارد. پنهانی شب قدر و ناپیدایی قدر و حتی قبر فاطمه بی حکمت نیست. حدیث قدسی «لولاک» را به صورت کامل بخوانیم: «لولاکَ لما خلقت الافلاک و لولا علی لماخلقتک و لولا فاطمه لماخلقتکما؛ ای محمد(ص) اگر تو نبودی آسمانها ـ اشاره به عوالم وجودی است ـ را نمی آفریدم و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود، هر دوی شما را نمی آفریدم»؛ طفیل هستی عشقند آدمی و پری / ارادتی بنما تا سعادتی ببری.
همچنان که یک شب معادل و بلکه برتر از سی هزار شب است: «لیله القدر خیر مِن اَلف شهر»، بدیهی است که زهرای مرضیه کوثر و چشمه جوشانی است که بهتر از همه امت است. لطیفه نهفته در آیه این است که «هزار ماه» احتساب عمر معمول یک انسان متوسط العمر است و برابر با 82 سال.
شب قدر، زمان آمد و شد ملائکه و جبرئیل امین به اذن پروردگارشان است: «تنزّل الملئکه و الروح فیها باذن ربهم مِن کل امر» و خانه فاطمه نیز به لسان ادعیه، منزل (محل نزول) وحی و محل فرود ملائکه و مأوا و ملجأ اولیاء الهی بوده و هست؛ « ... و مهبط الوحی و مختلف الملائکه».
و از آن بالاتر وجود مقدسه حضرت مورد خطاب مَلک وحی قرار می گرفت؛ به ویژه پس از رحلت نبی اکرم. یکی از القاب حضرت زهرا (س) در منابع روایی ما «محدَّثه »(بر وزن اسم مفعول) است؛ بدان جهت که فرشتگان با او هم سخن می شدند؛ در این باره امام صادق (ع) می فرماید: « فاطمه، محدثه نامیده شد بدان جهت که ملائکه از آسمان هبوط کرده و او را ندا می دادند همانگونه که مریم دختر عمران را ندا می دادند» (امینی، عبد الله، پژوهشی در مصحف فاطمه (س)،ص61)، و حضرت امام خمینی(ره) در یکی از فرمایشات خود به این حقیقت مهم تصریح کرده و می فرمایند: «مسأل? آمدن جبرئیل برای کسی، یک مسئل? ساده نیست. خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید؛ این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل می خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است ... حتّی دربار? ائمّة هم من ندیده ام که وارد شده باشد ، اینطور که جبرئیل به آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا سلام الله علیهاست که من دیده ام که جبرئیل بطورمکرّر در این هفتاد و پنج روز وارد شده و مسائل آتیه ای که بر ذریّ? او می گذشته است، این مسائل را می گفته است، حضرت امیر هم ثبت می کرده است...و این از فضائلی است که از مختصّات حضرت صدیّقه سلام الله علیهاست». (امام خمینی ،صحیف? امام ، ج 20،ص6-5). البته همانگونه که به دلایل بسیار رحلت خاتم النبیین به معنای انقطاع نزول فرشته وحی نبوده، نزول فرشته وحی بر فاطمه زهراء نیز به معنای استمرار در ارسال وحی تشریعی نیز نمی باشد بلکه حاوی اخباری از آینده و مشتمل بر آموز های ویژه دینی بود. انشاءالله در ایام فاطمیه دوم، طی مقاله ای مستقل به مبحث مصحف فاطمی با عنوان: «قرآن شیعه؛ بازخوانی مصحف فاطمه(س) در پاسخ به شبهه مطرح» خواهیم پرداخت.
و شبِ ـ کوتاه و چند ساعته ـ قدر چه نیکو شبی است: «سلام هی حتی مطلع الفجر» و حیات طیبه ـ اما مستعجل ـ فاطمی نیز چه نیکو حیاتی ابدی است و ...
... و با گریه زمزمه کن:
گویند که چون خصم بر او راه گرفت
بر فاطمه راه، خصمِ گمراه گرفت
برخاست خروش از همه عالم که: بلال!
برخیز و برو اذان بگو ماه گرفت (مجاهدی)
بانوی آب و آینه در فضای مجازی
یا فاطمه! رنجی نیست؛ اگر زمین را از تو گرفته اند، آسمان زیر پای توست.(ع.صاد)
با ورود به فضای چند پایگاه مجازی فاطمی، عرض ارادتی به ساحت مقدس بانوی آب و آینه می کنیم:
پایگاه وابسته به مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت(ع) است که به سه زبان عربی، فارسی و انگلیسی ارائه می شود.
که از 6 بخش مجزا شکل یافته است.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=18666
ویژه نامه ای است مندرج در پایگاه جامع «تبیان.
و اما؛ بی لطف نیست اگر سری به پایگاه اطلاع رسانی حضرت فاطمه معصومه(س) به آدرس: http://www.masoumeh.com نیز بزنیم.
نگاهی به
هزار سخن در شناخت اسلام
مؤلف: آیت الله سیدعلی کمالی دزفولی
ناشر: فرهنگ مکتوب
نوبت چاپ: اول ـ 1386
قیمت: 6000 تومان
این اثر چنانکه از نامش پیداست، حاوی هزار نکته در شناخت دین مبین اسلام است؛«جمال یار نه چشم است و زلف و عارض و خال/ هزار نکته در این کار و بار دلداری است(حافظ)» که با نگاهی جامع و عمیق و زبانی ساده و روان و به دور از تصنع و تکلّف به خامه مفسر فقید قرآن علامه کمالی دزفولی به نگارش در آمده است. این کتاب می تواند منبع مفیدی برای استفاده اقشار مختلف ـ از هر صنف و سنّی ـ به ویژه نسل جوان دانشگاهی قرار گیرد.
گفتنی است که این کتاب محصول تراوشات مستمر فکری و ماحَصَل سال ها تدبّر و استنباط ذهن و فکر جوّال استاد از معارف ژرف و ناپیدای کتاب تدوین(قرآن) و دفتر تکوین(جهان) است که در این چند ماهه رخ از نقاب سال ها مجاهدت علمی استاد عیان کرده و در چنین هیأتی زیبا و فریبا عرضه شده است. اندیشه های تازه و بکری که هر کدام از آنها خود به تنهایی کتابی است در شناخت دین الهی و راه رستگاری؛ «می گویم و می آیمش از عهده برون»، اما افسوس و هزاران افسوس که دیگر استاد در میان ما نیست تا که کودک فکر خود را بدین شکل و شمایل در بغل گیرد.
کتاب علاوه بر دو مقدمة موجز و مفصل به قلم سید مجتبی مجاهدیان در بیست صفحه و شامل سیری در سیره و آثار علمی پیر سرای قرآن پژوهی، دارای یک پیشگفتار و بیست و شش بخش و فهرست اعلام در واپسین قسمت آن است و در مجموع 527 صفحه را شامل می شود. برخی از بخش های بیست و شش گانه کتاب را می توان به قرار ذیل برشمرد: اسلام، تعریفات و کلیات، راه ثبوت عقیده، نشانهها، کلیات حکمت عملی و تهذیب نفس، رهوار باد پیمای سلوک محبت، تدبیر منزل، سیاست مدن، شریعت (قانون)، عقود، نظام حکومت پیغمبر اسلام، قبسات القرآن.
چنانکه اشاره شد، این کتاب یک اثر استنباطی و تدبّری است نه یک کار صرف تحقیقاتی؛ لذا اگر چه نکات، برداشت و مستنبط از منابع چهار گانه دین می باشند اما مؤلف در بند ذکر منابع و دادن رفرنس های مکرر نیست و از این لحاظ به معنای حقیقی کلام می توان گفت که کتاب هزار سخن در شناخت اسلام یک تصنیف است نه یک تألیف؛ چنانکه نویسنده در سخن شماره(524) تصدیق می کند: «هرکس گمان می کند[در این مورد خاص] از پیش خود چیزی گفته ایم به کتاب «قرآن و مقام زن» [دیگر اثر مؤلف]رجوع کند تا بداند همه این مطالب مستند به قرآن و احادیث صحیص است و ....».
به هر روی مطالعه این کتاب خوشخوان و بی تکلف را به شما پیشنهاد می کنم و از باب جانپروری قصه ارباب معرفت، پنج نکته کوتاه از هزار نُکَت دلربای آن را با ذکر شماره حدیثتان می کنم:
(2) هرکس دیر تر از نظاره طبیعت خسته شود، انسانتر است. مکتشفینِ اسرار جهان، ناظران خستگی ناپذیر طبیعت اند.
(9) هر انسانی که بحث و کاوش را در توجیه مرگ و زندگی، در برنامه کار خود قرار نداده است، انسان نیست و آرمان او نمی تواند متعالی ترین آرمان ها باشد. او یا خودپسندی شتابگر است که برای فرار از اقرار به جهل خود، انکار یا بی تفاوتی را برگزیده و یا هنوز در دایره حیوانیت است و به آغاز سرزمین انسان ها راه نیافته است.
(17) انگیزه ما در جهان یابی آنست که بدانیم بهره ما در این میانه چیست. توجیه زندگی هم تلاشی است برای مطمئن شدن از سهیم بودن خود در جهان.
(35)یکی شرح حال خود می گفت که پسرش بیمار است و در این هوای گرم تابستان وسیله ای برای خنک کردن ندارد. من سخت متأثر شدم، چشمان خود را بستم و به فکر فرو رفتم و شکر خدای گفتم که من مبتلی نیستم.
ترکیب این سه امر یعنی رحم و تأثر برای دیگران و شکر نعمت خداوند و تسلیم به این امر که دنیا جای آسایش نیست و این رویداد ها تضادی با عدل الهی ندارند، به علاوه یک امر چهارم که اگر برای من میّسر می بود، واجب بود در یاری او بکوشم، مفهومی را تشکیل می دهند که نام آن «دین» است.
(865) شتاب بی فایده است، اما شروع لازم است. زودتر شروع کنیم تا زودتر به مقصد رسیم.
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد!
اشاره:
چندی پیش پیامی از شخصی به نام «مهران» در ذیل یکی از نوشته هایم در نقد تصوف قرار گرفت. بنده بنا به وظیفه، جواب آن عزیز را ارسال کردم. شاید نقد و نقدِ نقد نیز برای شما خواندنی باشد:
باسمه تعالی
برادر ارجمند جناب آقا مهران
با تقدیم سلام و ادای احترام و سپاس از تشریف فرمایی شما به وبلاگ «سیر بی سلوک». پیام شما را با این عبارات، ذیل مقاله «صوفی بی صفا نمی خواهم(1)»، دریافت کردم:
«سلام مطالب شما رو خوندم. فکر کنم خیلی منصفانه نبود. امیدوارم خدمات عرفا و صوفیه حقه رو در ترویج مذهب تشیع و یکپارچگی ایران عزیز و همچنین تعمیق فرهنگ و ادبیات این مرز و بوم از یاد نبری.یا علی»
در رابطه با این پیام، نکاتی را لازم به توضیح می دانم:
1ـ چنانکه در مقدمه معروض شد، دو قسمت دیگر این مقاله بلند بر روی وبلاگ قرار دارد که از قرار معلوم جنابعالی تنها به قسمت اول آن عنایت فرمودید! چنانکه مایلید می توانید علاوه بر سه قسمت موجود این نوشته، قسمت چهارم آن را انشاء الله به زودی مطالعه کنید.
2ـ لطفا به طور مشخص، صریح و واضح موارد غیر منصفانه بودن مقاله را برشمرید! مبادا شما هم ناخواسته متخلق به اخلاق و شگرد متصوفه در کلی و مبهم گویی شوید!
3ـ باید دانست که عرفان و تصوف کاملا مجزا و متمایز از همدیگرند؛ اگر چه متصوفه فعلاً ادامه حیات خود را در خلط حدد و ثغور آن دو می دانند! همانگونه که در مقاله مذکور اشاره شد، تصوف جریان بدل و موازی سازی ای است در مقابل مکتب اهل بیت(ع) و از این رو است که معصومین(علیهم السلام) بارها و بارها با صراحت خطر متصوفه را گوشزد و طریقه آنها را مخالف طریقه حقه خود دانسته اند؛ چنانکه امام رضا(ع) می فرماید: «کسی دم از صوفیه نمی زند مگر از روی خدعه یا گمراهی و یا [در خوشبینانه ترین وجه] از روی حماقت».
و اما منشأ عرفان ناب شیعی، سنت ـ قولی، فعلی و تقریری ـ همین معصومین علیهم آلاف التحیه و الثناء است که ریشه در قرآن دارد. عرفای حقه در طول تاریخ مظلومانه تشیع کم نبوده و نیستند، ولی در کمال ادب و بی اعتنایی به زخارف دنیا و با نهایت بی ادعایی و دوری از حاشیه روی، خالصانه به هدایت خلق مشغول بوده و هستند، کسانی همچون: مقدس اردبیلی، سید مهدی بحر العلوم، سید علی شوشتری، ملا حسینقلی همدانی، سید احمد کربلایی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، میرزا محمد علی شاه آبادی، میرزاعلی آقا قاضی تبریزی، سید هاشم حداد، علامه طباطبایی و در این زمانه ... که هیچ محقق عاقل و منصفی ـ چون جنابعالی ـ هرگز ایشان را صوفی نمی نامد. این بزرگواران هیچگاه دکّان و دستگاهی به نام مجعول «خانقاه» در مقابل مسجد عَلَم نکردند، بلکه در طول حیات طیّبه خود مصداق حقیقی حدیث قدسی «اولیایی تحت قبابی لایعرفهم غیری» بودند. پس نقد ما از تصوف و مدعیان عرفان، جسارت به ساحت مقدس معرفت و عرفان ناب شیعی و اولیاء الهی نیست، چراکه به قول حافظ: «نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد!»
به صراحت باید یادآور شد که صوفیه ناگزیر از آنند که خود را حداقل با ادعاهای مکتبشان منطبق سازند. نمی شود بزرگان آنها در هر مراسم و محفلی این حدیث قدسی ـ پیش گفته ـ را ورد زبان خود داشته باشند و چنان نشان دهند که خود مصداق اعظم آنند ولی هر کدام از آن مدعیان جداگانه با صدها بوق و کرنا و مرید و به ضرب انواع ترفند، به عرضه خود با نام تختگاه و دستگاه خانقاهی خود باشند!!
4ـ با عرض پوزش، ترکیب ناچسب و متناقض«صوفیه حقه» در نوشته شما برای من یادآور ترکیبات نامفهومی چون«ویسکی حلال»!! و «حرامزاده عارف»!! است. برادر من! نه تنها اسم و رسم امروز و یا دیروز متصوفه بلکه نطفه تصوف و اساس آن مشکل دارد. امام علی النقی(ع) برسر کسی که چون شما تمایز قائل شد بین دراویش خوب و بد و به زعم خود آنها را به دشمن اهل بیت و محب اهل بیت تقسیم کرد، آب سرد پاکی ریخت و خیال همه را راحت کرد و فرمود: «الصوفیه کلّهم مِن مخالفینا»؛ «همه طوایف صوفیه از مخالفین ما اهل بیت هستند». دوست من! بی جهت به دنبال تصوف پاک و صوفی صاف و حقّه نگرد که «هرگز یافت می نشود، گشته ایم ما».
4ـ آیا شما زوزه های تفرقه افکنانه و خیانت های روشن مدعیان خانقاه را که هر از چند گاه از قفا و یا جوف پناهگاه خانقاهی ـ بخوانید خیانتگاهی ـ شنیده می شود را دعوت به وحدت و سر منشأ خدمت به آیین و میهن می نامید؟!! هیچ از خود پرسیده اید که چرا سردمداران فرق صوفیه سر در آخور بیگانگان ـ به ویژه آمریکا و انگلیس ـ دارند و مورد حمایت مادی و معنوی ـ و بعضاً آشکارـ آنها هستند؟! راستی علت حمایت همجانبه اتحادیه اروپاه از دراویش و محکومیت مکرر ایران در مجامع بین الملل به بهانه نقض حقوق فرقی چون صوفیه و بهائیت چیست؟! به راستی چرا هرگاه لانه فسادی به نام خانقاه در گوشه و کنار کشور پهناور ایران به دست متدینان غیرتمند از لوث آفات زدوه می شود، از زیر سجاده ی ریای دراویش، تنها آلات لهو و لعب و از پشت رداء و خرقه و از کنج زاویه ذکر این تارکان دنیا، دشنه و گلوله خارج می شود؟!!
برادر من! اگر با تسامح بپذیریم که متصوفه ـ آن هم گذشتگان آنها نه بی سوادان امروز این طایفه ـ به پرورش ذوق و فربهی ادبیات کمک کرده اند، هزار البته این خدمت!!! آنها به قیمت انحراف در تاریخ فرهنگ جامع و همه جانبه نگر اسلامی و به بهای از راه به در کردن هزاران جوان و انسان زودباور و پاشیدن تخم فتنه و تفرقه در میان صفوف متحد مسلمانان به ویژه شیعیان در همیشه این تاریخ مظلومانه بوده است ....
برادر ارجمند! انسان می تواند سر هرکس کلاه بگذارد جز سر خدا و وجدان خود را. من شما برادر عزیز را به وجدانتان رجوع می دهم و مزید اطلاع توصیه می کنم، علاوه بر خواندن «سایت مجذوبان نور»!! ـ ارگان رسمی صوفیه نعمت اللهی گنابادی که با سوء استفاده از رأفت نظام اسلامی در حال لجن پراکنی است و متأسفانه در زیر پیامتان آدرس الکترونیکی آن را برایم ثبت کردید ـ بخش های دیگر مقاله «صوفی بی صفا نمی خواهم» و حداقل دو کتاب «در کوی صوفیان» اثر سید محمد تقی واحدی(صالح علیشاه) و کتاب «در خانقاه بیدخ چه می گذرد؟» با مقدمه دکتر احمد عابدی را به دقت بخوانید. همچنین می توانید به سلسله مقالات این کمترین به نام «در پرده خانقاه» منتشر شده در روزنامه جمهوری اسلامی سال 1385 رجوع فرمایید.
منتظر شما هستم
سید مجتبی مجاهدیان
23/2/87
|
||
|
||
ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی |
<script src="http://mjmafi1.googlepages.com/clock30.js" language=javascript>>