بزرگ بود
و
از اهالی امروز (3)
عاشقانه ترین انحنا
عمده فعالیت های علمی آیت الله کمالی، بالاخص از نیمه دوم دهه چهل شمسی، مصروف پژوهش های قرآنی شد. وی از سال 1348 خورشیدی و پس از واقعه ای شیرین، که در خودنوشت[1] ایشان ثبت است، به ترغیب و تشویق مترجم چیره دست قرآن آیت الله حاج شیخ محمد کاظم معزّی «که گویی از جایی مأموریتی[2]» داشت، با تمام قوا به ساحت مقدس قرآن بار یافت و بدین ترتیب «عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد[3]». استاد از آن پس، تمام زندگی اش را وقف خدمت به مصحف شریف قرآن نمود و در طول چند ده سال، با بیان مقدمات و نگارش تفسیر آیات، به تألیف کتب، رسائل و مقالات وزین همّت گماشت. البته افزون برآثار قرآنی، پژوهش هایی چند از ایشان در دیگر زمینه های علمی شامل: علوم اسلامی، اخلاقی، ادبی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگ منطقه ای، برجای مانده که «باز متاثر از قرآن و آمیخته با مباحث قرآنی و آموخته از مباحث قرآن[4]» اند.
بزرگتر از آثار
مجموعه آثار منتشر شده و مخطوط علامه کمالی را می توان به قرار ذیل برشمرد:
الف) علوم و معارف قرآن: 1. قانون تفسیر2. تاریخ تفسیر 3. قرآن ثقل اکبر 4. شناخت قرآن 5. قرآن و مبارزات 6. قرآن و جامعه 7. قرآن و دستورات اجتماعی8. قرآن و شعارها 9. قرآن و مقام زن 10. مقدمه تفسیر قرآن برای همه 11. قبسات القرآن 12. جاءالحق (دایره المعارفی قرآنی در ردّ شبهات کتاب «بیست و سه سال» علی دشتی/ توزیع شده در آمریکا) 13. احیاء، تحقیق و تصحیح «ذکر المجرّب فی صحفٍ مطهّره».
ب) معارف اسلامی : 14. خاتم النبیین15. عترت ثقل کبیر 16. همزیستی و معاشرت در اسلام 17. عرفان و سلوک اسلامی 18. تاریخ مختصر صدر اسلام 19. ارمغان ربیع 20. هزار سخن در شناخت اسلام.
ج) موضوعات مختلف: 21. مثنوی عزیز و نگار 22. دعبل خزاعی شاعر انقلابی 23. هرکه میخواهد بخواند (ردّ تفکرات احمد کسروی/ منتشر شده در دهه بیست شمسی در خوزستان) 24. جنایات دوساله مظفر بقایی در دزفول (وقایع حزب زحمتکشان/ منتشر شده در در دهه سی شمسی در خوزستان) 25. گلستان امثال دزفولی 26. هزار سخن از حجازی 27. مقدمه مفصّل بر الترجمان عن المرزبان.
د) آثار مخطوط: 28. تفسیر قرآن برای همه (44 دفتر/ در دست چاپ) 29. صنایع (محسّنات) بدیعیه در قرآن 30. معارف اسلامی 31. جزوه علوم القرآن 32. الثقافه الاسلامی 33. ترجمه احادیث غیر مکرر از طرق امامیه (بجز احادیث تفسیری و فقهی) 34. ترجمه احادیث غیرمکرر از طرق عامه (بجز احادیث تفسیری و فقهی) 35. مقاصد قرآن یا جمهوریت محمد 36. خرد افزا (12 جلد) 37. سیمای دزفول (10 جلد/ تاریخ 200 ساله اخیر) 38. مستدرک الفاظ معرب (بعد از تألیفات جوالیقی و ادی شیر پارسی و سید محمد علی امام) 39. چهره مولوی در آئینه مثنوی 40. تک بیت های مثنوی 41. ابیات تفسیری مثنوی 42. منتخب مثنوی 43. مجموعه مقالات و مقدمات 44. دفتر خاطرات و اشعار 45. چند دفتر در مواعظ 46. مصادر المطالب 47. فهرست تفصیلی وافی (تا جلد پانزدهم) 48. نامه هایی به فرزاندانم 49. شرح فارسی بر کفایه الا صول (5 جلد) 50. حافظ در آینه سخنش 51. تحقیق در ادعیة قرآن.
گرچه کارنامه پر برگ و بار «پیر سپید موی دیرینه روز» بالغ بر پنجاه اثر علمی ـ پژوهشی است، اما باید اذعان نمود که بی شک «او بزرگتر از آثارش بود» و وجودش زیباتر از نمودش.
در سال های اخیر و به مناسبت هایی چند، از جمله در نمایشگاه بین المللی قرآن در سال های 1376 و 1383 و نیز در شانزدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب سال 1382، شخصیت جامع الاطراف و ناشناخته علامه فقید مورد تجلیل قرار گرفت[5]. سرانجام روح پر فتوح آیتِ کمال و فرزانگی علامه حاج سید علی کمالی دزفولی پس از ـ قریب به ـ یک قرن حیات طیّبه در سپیده دمان آخرین ساعات سی ام اسفند ماه[6] سال1383 شمسی به ملکوت اعلی پیوست.
عصفور ما چون باز شد با ارجعی دمساز شد سیمرغ شد، شهباز شد بر قلّة قاف لقا
جرعه آخر[7]
پیمانهام به جرعه آخر رسیده است از شاخسار زندگی من پریده است رهوارخسته را تو رها کن که مردنــــی است تن را که جان او به لبانش رسیده است آن کرم بین که پرده به دورت تنیده است |
والسلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیّاً
[1] . خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ذیل «کمالی» (زندگینامه خودنوشت آیت الله کمالی دزفولی)، ج2، نشر دوستان ـ ناهید، نوبت دوم 1381.
[2] . خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ذیل «کمالی» (زندگینامه خودنوشت آیت الله کمالی دزفولی)، ج2، نشر دوستان ـ ناهید، نوبت دوم 1381.
[3] . سپهری، سهراب، هشت کتاب، به نقل از: شعر زمان ما 3 (سهراب سپهری)، محمد حقوقی، ص 228، 1375، نگاه.
[4] . خرمشاهی، بهاءالدین، در سایه سار وحی، نکوداشت قرآن پژوه پیشکسوت استاد سید علی کمالی دزفولی، شماره 9 ، ص 205، پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
[5] . در سال 1376 به عنوان «خادم نمونه قرآن» توسط رئیس جمهور وقت مورد تجلیل قرار گرفت و در سال 1382 در سرای اهل قلم با سخنرانی اساتید قرآن پژوه: بهاء الدین خرمشاهی، محمد علی مهدوی راد، سید محمد علی ایازی، مسعود انصاری، و در سال 1383 در نمایشگاه بین اللملی قرآن با سخنرانی قرآن پژوهان: دکتر محمد باقر حجتی، استاد مهدوی راد، استاد خرمشاهی، دکتر سمیعی، دکتر فارسیجانی از مقام علمی ـ پژوهشی علامه تقدیر شد.
[6] . سال کبیسه.
[7] . آخرین سروده علامه کمالی دزفولی (ره).
بزرگ بود
و
از اهالی امروز (2)
عالم متضلع و قرآن شناس بزرگ زمانه[1] آیت الله سید علی کمالی دزفولی(ره) ـ متولد 6 آذر 1290 ش/ متوفی 30 اسفند 1383 ش ـ از «منادیان بازگشت به قرآن در عصر حاضر[2]» و از «پیشگامان و پیشتازان عمومی سازی فرهنگ قرآنی[3]» و به راستی «پدرجریان قرآن پژوهی معاصر[4]» بود. وی در هفدهم ذی الحجه هزار و سیصد و سی هجری قمری در خانواده ای اهل فقه و عرفان در دارالمومنین دزفول دیده به جهان گشود. اتصال جسمانی و روحانی ایشان به سرچشمه وحی با 29 واسطه نسباً به امام هفتم حضرت امام موسی بن جعفر (ع) می رسید. نیاکان وی از والد معظمشان آیت الله سید رضی الدین (متولد 1311 ق / متوفی 1337 ق)ـ ابن آیت الله سید حسین ظهیر الاسلام ابن آیت الله سید محمد رضا ابن آیت الله سید اسماعیل ـ همه از فرزانگان وادی علم و معرفت بودند؛
نیاکان من جمله خاص الّلهند ز سرّ قدیم و حدیث آگهند(سیّد[5])
پدرش سید رضی الدین محمد رضا که در سن بیست و شش سالگی دنیا را وداع گفت، از نوابغ خاندان سادات مشهور گوشه[6] بود که در عنفوان جوانی از تعدادی مراجع نجف از جمله آقا سید محمد فیروز آبادی (ره) اجازه اجتهاد داشت. جدّش فقیه و عارف کامل عین الدین میر سید حسین ظهیر الاسلام (متولد 1274 ق / متوفی 1337 ق)، جامع معقول و منقول و از شخصیت های شگفت انگیز روزگار خود بود که شرح شوریدگی و قصه دلدادگی او، دفتری مجزا می طلبد. نگارنده بارها از لسان مبارک علامه کمالی شنید که آثار منظوم عرفانی جدّش متخلص به «سیّد» از حیث «انگیزه بخشی» از آثار مغربی و عراقی و مولوی ـ در دیوان شمس ـ برتراست؛ اما افسوس که ده ها اثر عرفانی، کلامی، فلسفی، فقهی، حدیثی و ادبی وی همچنان چشم به انتظار طبعند. برگی از دفتر چند ده هزار بیتی اشعار عرفانی او را ورق می زنیم:
در خلوت عشق دیـــد ما را
چون دید بجان خریــــد ما را
بهر دل خود ز خویش و پیـوند
یکباره بکل بریــــــد ما را
هم گفت الستُ هم بَلی را
خود گفت و بخود شنیــد ما را
ما باده عشق او چشیدیم
چون شهد و شکر چشید ما را
چون شانه بُدیم بهر زلفـش
اندر سر خود کشیـــد ما را
خیل و حَشَم سپاه عشقش
آمد به چمن چریــــد ما را[7]
سید علی کمالی در سنین نونهالی پس از در گذشت پدر در حجر پر مهر جدش آرام گرفت؛ اما پس از چند ماه و با ارتحال پدر بزرگ، به کنف حمایت و تربیّت پر فیض علم و عمل عمش سید صدرالدین موسی ظهیر الاسلام زاده (متولد 1273 ش / متوفی 1322 ش)، از اکابر نطّاق و نویسندگان جنوب ایران[8]، درآمد. از این حیث دوران طفولیت استاد بی شباهت به دوران کودکی جدش خاتم الانبیاء(ص) نیست[9].
استاد درشش سالگی به مکتب خانه رفت. پس از آن تحصیلات ابتدایی را از دزفول آغاز و متوسطه را در اهواز ادامه داد. در این شهر، دو سال از محضر استاد سید محمد محیط طباطبایی (ره) که مدتی مقیم خوزستان گشته بود، استفاده نمود. سپس رحل اقامت به دزفول افکند و درعلوم دینی از حوزه پربار و غنی آن روز دارالمؤمنین بهره های فراوان اندوخت. محضر فضلایی چون آقا سید محمد علی مدرس، آقا سید محمد قاضی، آقا سید محمد علی امام جمعه و آیت الله حاج میرزا هادی معزّی را در دروس سطح درک نمود و با سعی و شوق فراوان گام در راه تکمیل علوم و معارف دینی نهاد. در سالیان نوجوانی و با بروز استعداد درخشان خود، سخت مورد توجه بزرگان دیار بود. اگر چه در آن سنین، درک محضر فقیه الاسلام مدبر و زعیم مقتدر حوزات علمیه جنوب یعنی حاج شیخ محمدرضا معزی (زیسته در دوره قاجار و اوایل پهلوی، صاحب کلمه التقوی، متوفی1312ش) برای استاد نوجوان مقدور نبود، اما وی همواره از مراحم و عنایات ویژه آن زعیم عالیقدر بهره مند بود؛ هچنانکه آیت الله شیخ محمد باقر معزی و شیوخ انصاری نیز به عین عنایت، نوباوه خوش آتیه شهر را می نگریستند.
استاد محضر آیات عظام میرزا محمد علی معزّی (صاحب دوره فقه استدلالی «تجدیدالدوارس و تحدیدالمدارس» در 8 جلد) و حاج سید اسدالله نبوی را در مباحث خارج فقه و اصول مغتنم شمرد و در همین سالیان علاوه بر برقراری درس و بحث معمول، به تدریس علومی چون: جبر، هندسه و هیأت همت گماشت که امروزه دیگر در حوزه های سنتی متداول نیست. از شاگردان آیت الله کمالی در این مقطع می توان از مرحوم آیت الله شیخ مصطفی شیخ الاسلام عاملی (متولد 1300 ش/ متوفی 1380 ش) نام برد. در سنوات 1318 تا 1320 شمسی ضمن تشرّفاتی به قم چند صباحی در مدرسه فیضیه، زانوی تلمذ و ادب بر آستان روحانی و علمی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (نوّرالله مضجعه) سائید که تا همیشه با بهجت و افتخار از آن ایام نچندان پایدار یاد می کرد. پس از درگذشت عمش سید صدرالدین و در فواصل دهه بیست و سی خورشیدی، مسؤلیت های سنگین خانوادگی ـ به عنوان بزرگ خاندان ظهیرالاسلام ـ و حوادث سیاسی و اجتماعی این دهه پر تلاطم ـ سالهای 1322 تا 1332 ش ـ آیت الله کمالی را بنا به ضرورت به خود مشغول داشت؛ چنانکه همیشه با یادآوری آن سال های «متارکه[10]» بر اتلاف عمر گرانمایه تأسف می خورد. نامزدی استاد از سوی علماء و اعلام دزفول در انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی (تیر 1326 ش) و کسب مطلق آراء و پیروز ی و عدم اجازه رژیم به ایشان جهت ورود به مجلس، زمینه ساز استحکام رشته ارتباط و مودّت استاد با رجال ملی و مذهبی کشور و در رأس آن ها آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی شد. البته در آن سالیان، توفیقات دیگری نیز رفیق آیت الله کمالی بود؛ از جمله در سراسر خوزستان، هزاران منبر مفید و گیرا در تبیین و دفاع از اسلام ناب و در نقد تفکرات و تبلیغات احمد کسروی برپا کرد و از آنجا که «لحن آب و زمین را خوب می فهمید» در امر کشاورزی بیش از 120 هکتار درخت غرس نمود؛ پس بی جهت نیست که استاد خرمشاهی[11]، ایشان را مصداق کریمه « وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ [12]» می دانست.
[1] . مقاله ای استاد بهاء الدین خرمشاهی به همبن عنوان درباره آیت الله کمالی دارد؛ ر ک: بهاءالدین خرمشاهی، از سیزه تا ستاره، قرآن شناس بزرگ زمانه، ص 85، نوبت اول 1386، نشر قطره.
[2]. ایازی، سید محمد علی، شناخت اجمالی تفسیر قرآن برای همه، ویژه نامه گلستان قرآن، ش 203 ، ص31.
[3]. همان و نیز محمد علی مهدوی راد، مراسم تجلیل از استادان عبدالمحمد آیتی و سید علی کمالی دزفولی(سرای اهل قلم شانزدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران) ، روزنامه اطلاعات 25 اردیبهشت 1382، ص 10، که تأکید میکند: «و این تعبیر را من درباره ایشان، به دقت به کار میبرم؛ یعنی نوع این گونه مطالعاتی که الآن مرسوم شده؛ هم مقاله، هم کتاب، کاری به این سبک سیاق، جلوتر از ایشان در قالب تفسیر و علوم قرآن نمیبینیم.»(گلستان قرآن، شماره 149، ص 23) .
[4]. دهدزی، فرید، پیرمرد چشم ماست، گلستان قرآن، ش 195، ص 12.
[5] . تخلص شعری آیت الله سید حسین ظهیر الاسلام دزفولی، با تخلص شعری شاه نعمت الله ولی اشتباه نشود.
[6] . تیره ای از سادات موسوی که از اولاد سید ولی الدین گوشه، مدفون در زردکوه بختیاری می باشند و در دزفول و اطراف سکنی دارند.
[7] . ظهیر الاسلام، سید حسین، کلیات سید، خطی، کتابخانه حوزه علمیه سید اسماعیل، دزفول.
[8] . صاحب آثاری چون: «شکرستان» در تاریخ شش هزار ساله خوزستان، سیاست حجازی، صدر التواریخ، شمس الظلام فی التاریخ ظهیر الاسلام، گلزار حجازی، نعم الظهیر فی طلب اکسیر، ترجمه کتاب Story of Mohammed از خانم «الن» به نام «ظهور محمد». برای اطلاعات بیشتر ر ک: خاندان سادات گوشه، سید محمد علی امام، ص 285 و نیز به جلد دوم تاریخ علماء و روحانیت دزفول، علی راجی.
[9] . بنا بر تصریح حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن حیدری نماینده محترم مجلس خبرگان رهبری استان خوزستان در سخنرانی سالروز رحلت علامه کمالی در مسجد جامع دزفول.
[10] . تعبییر استاد از آن سال های فعالیت های اجتماعی ـ سیاسی.
[11] . خرمشاهی، بهاء الدین، نکوداشت قرآن پژوه پیشکسوت استاد کمالی دزفولی، در سایه سار وحی، نشست 9، ص14، پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
[12] . بقره: 247.
بزرگ بود
و
یادنامه علامه کمالی دزفولی(ره)
همیشه نشان بزرگان را در گذشته ها می جوئیم، گذشته هایی دور و بی بازگشت؛ بی خبر از آنکه بزرگان، هرگز در ظرف زمان نمی گنجند. بزرگان میزبانان شایسته تاریخند نه میهمانان ناخوانده و یا فراموش شده آن؛ پس بزرگان همیشه در همه تاریخند؛ همیشه امروزیند؛ همیشه از اهالی امروزند.
داستان ما، قصّه بزرگ مردی قرآنی از تبارِ «اشراف امّت محمد(ص)[2]»است. فرزانه ای که بی افاده موج می زد. فروتنی که نه در پی نام بود و نه سودای نان داشت. بی هیچ ادّعا و به دور از هر غوغا، از بام تا شام و از شام تا بام در کنج نمور کتابخانه مدرسه 60 متری اجدادی، با فرسنگ ها فاصله از مرکز امکانات و با حداقل وسایل تحقیقاتی و حتی معیشتی، تنها و تنها به رسالت بزرگ خویش می اندیشید و در زاویة مَدرسِ کوچک خود راه رستگاری را «تفسیر» و طرح آخرت را ترسیم می کرد. ساده می گفت و می نوشت و می زیست و جز از وجدان بیدار خود از کسی انتظاری نداشت. او شمع جمعِ محفلِ قرآنیان بود و از سویدای بیان و ضمیر بنان او جز آیه های نور نمی تراوید. سالک صادقی بود که چون به حصنِ حصینِ «ثقلین» رسید، در آن حریم مأوی گزید و دیگر به چیزی غیر از «او» نمی اندیشید، تا آنگاه که ندای « یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی[3]» را پذیرا گشت. مشی و منشی بریّ از شهرت داشت و به وعده الهی سخت باور که: « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[4]»؛ پس با قناعت و در نهایت مناعت کار سترگ خود می کرد: «قانون تفسیر» را به دقت می نگاشت و مکاتب تفسیری را از عهد نبوت تا عصر حاضر در سیر «تاریخ تفسیر» با محک نقد می نواخت. مفسر «قرآن ثقل اکبر» و محدث «عترت ثقل کبیر» بود. «شناخت قرآن»، «تفسیر قرآن برای همه» و و و؛
بزرگ بود و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را به سمت ما کوچاند
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد[5]
این کمترین، قصد آن ندارد که «قدری قلم را در سوگ او بگریاند»، بلکه از باب جان پروری قصه ارباب معرفت، رمزی از آن حکیم فرزانه حدیث می کند، چراکه گفته اند:
جانپرور است قصه ارباب معرفت رمزی برو بپرس و حدیثی بیا بگو
[1] . حرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، ص: 242.
[2] . اشاره به: «قال رسول الله (ص): اشراف امتی حمله القرآن و اصحاب اللیل» (من لا یحضره الفقیه، ج4، ص399).
[3] . فجر/ 30ـ 26.
[4] عنکبوت/ 69.
[5] . سپهری، سهراب، هشت کتاب، به نقل از: شعر زمان ما 3 (سهراب سپهری)، محمد حقوقی، ص 228، 1375، نگاه.
سین مثل سرقت!
چندی پیش، مقاله ای به نام «گوساله های سامری عصر ارتباطات؛ نگاهی به پدیده مدعیان دروغین مهدویت و بازخوانی پرونده آنها» مندرج در صفحه مقالات یکی از روزنامه های کثیر الانتشار، نظرم را به خود جلب کرد. در زیر این عنوان آشنا، نام نویسنده آن ثبت شده بود. از آنجا که در حوزه مطالعاتیم بود و نیز به دلیل عنوان بسیار آشنای آن، به سرعت، آغازین سطورش را از نظر گذراندم؛ اما برایم باور کردنی نبود! دوباره به متن نوشته خیره شدم؛ ولی باورش برایم سخت می نمود! با خود زمزمه می کردم: چگونه ممکن است؟! آخر چگونه ممکن است؛ سرقت آنهم در روز روشن؟! پاراگراف دوم، سوم، چهارم ... و نهایتاً آخرین بخش مقاله را دور زدم! دیگر مطمئن شده بودم که این نوشته، نعش نوشته خودم است! بر بالین آن جنازه، دل دردمندم، بدجوری بر مظلومیت «نون» و «قلم» گریست؛ بیچاره مقاله «بازخوانی پرونده متمهدین» (پیرامون هشدار مقام معظم رهبری درباره مدعیان دروغین مهدویت، ماهنامه معارف، ش 59 ، مهر 1387) که به طرز فجیعی مثله شده بود. اما چرا؟! آخر به کدامین گناه؟! با چه مجوز شرعی؟ و راستی با چه جرأتی؟! آنهم در عصر ارتباطات که به برکت اینترنت، دیگر هیچ زاویه ناشناخته و کنج دنجی از تیرس نگاه های حریص و دریده ابنای بشر به دور نمانده است! «غضبانَ اَسِفا» به اسم و رسم جناب «کارشناس ارشد علوم سیاسی» که فاتحانه بر نعش مقاله ام نشسته بود، خیره شدم! نام او در زیر رگبار تهدیدهای مکرر بنده نواخته می شد: « ای گدای نان و سوداگر نام! اگر ... و عجبا از تو که به دروغ مدعی نوشته ای شده ای که در مذمت مدعیان دروغین نوشته بودم!»
بماند که پس از اطلاع یافتن اولیاء محترم آن جریده، ضمن درج پوزش و تصحیح در فردا روز مطبوعه، در تماس تلفنی که جناب جاعل به امر روزنامه، با بنده داشت، به گریه افتاد و از شما چه پنهان که بغض حقیر را نیز ترکاند!! به او گفتم: « ای عزیز دل برادر! آخر به بی آبرویی و گریه و زاریش می ارزید؟! آخر نمی گفتی که اگر فکر می کنی خدا نمی بیند، شاید روزی بنده پیله خدا ببیند؟! تو خود بگو، اگر این خودزنی نیست، پس نامش چیست؟!»
این قصه و یادآوری زخم های گذشته!
.... در ایام اولین سالگرد رحلت استاد در فروردین ماه 1385، با کمال تعجب، عین نوشته خود را در تحلیل زندگی و زمانه آن فرزانه، بی کم و کاست و حتی دقیقاً با همان عنوان، به نام شخصی دیگر(!) در صفحه قرآنی یکی از روزنامه ها دیدم! ابتدا بسیار جا خوردم و از اینکه جناب سارق، حتی زحمت تغییر عنوان مقاله را ـ که پیشتر در یکی دیگر از نشریات چاپ شده بود ـ بر خود هموار نکرده بود، بیشتر سوختم! اگر چه آن سند جنایت را برای جلب ترحم و همذات پنداری، به شماری از دوستان نشان دادم، اما پس از فروکش کردن آتش غضب، نه تنها شکوه ای به پیشگاه روزنامه نبردم و از دست نویسنده مجهول الهویه آن شکایتی نکردم، بلکه در دل از اینکه نام استاد در سالگرد ارتحالش زنده شده بود، خوشحال نیز بودم.
یکی ـ دو ماه بعد، چند نسخه نمونه چاپ شده کتاب «ذکر المجرّب فی صحفٍ مطهّره» که با تحقیق و تصحیح علامه کمالی و دستیاری و تقدیم این کمترین و مقدمه آیت الله موسوی جزایری (نماینده محترم ولی فقیه در استان خوزستان و امام جمعه اهواز) به ناشر سپرده شده بود، به دستم رسید. از اینکه توفیق رفیقم شد تا یکی دیگر از محصولات علمی استاد را پس از رحلت ایشان به جامعه علمی ـ فرهنگی عرضه کنم، در پوست خود نمی گنجیدم. با شوق و ذوق، آغازین صفحات کتاب را ورق زدم؛ اما نه از مقدمه آیت الله جزایری بر آن کتاب خبری بود و نه از مقدمه نسبتاً مفصل بنده! در عوض مقدمه ای به نام جناب رابط امین سازمان اوقاف! با ناشر کتاب، به چشم می خورد که تنها وظیفه تعریف شده او، سپردن نسخه آماده خطی به ناشر و تحویل دادن نسخ چاپی به اوقاف بود! متن چهل تیکه مقدمه جناب رابط بسیار دیدنی بود؛ هم می شد نوک قلم آیت الله جزایری را از زیر لباس آن متن دید و هم سر و کله کچل برخی از عبارات حقیر از لابلای جملات آن برق می زد!!
پدیده محققین paste/ copy ی!
و اما، با دیدن مقاله به تاراج رفته «بازخوانی پرونده متمهدین» در پوستین «گوساله های سامری عصر ارتباطات»، به ذهنم آمدم که نام جناب سارق را با موتور «گوگل» در فضای مجازی، جستجو کنم. ناباورانه، ده صفحه به نام ایشان باز شد!! مقالات رنگارنگی که در حوزه های مختلف تخصصی نوشته شده بودند: تحلیلی بر دیپلماسی جمهوری اسلامی! بررسی آراء اصلاحی علامه اقبال لاهوری! درآمدی بر اندیشه های علامه شهید مطهری! و ... .
آری، این هم آن روی سکه عصر ارتباطات؛ ظهور پدیده محققین بی قلم! بی نیاز از دانش و عاری از هرگونه معرفت و حتی فنون نگارش! و البته آراسته به جدیدترین تکنیک های معجزه هزاره سوم؛ و در رأس آنها pasteو copy، search !!
البته روغن داغ این قصه پر غصه، خبری بود که یک هفته پس از آن دزدی، یعنی در هفته پژوهش، منتشر شد؛ مبنی بر برگزیده شدن جناب جاعل به عنوان پژوهشگر برتر جشنواره پژوهشی یکی از معتبرترین دانشگاههای علوم انسانی و معارف اسلامی کشور!! گل بود به سبزه نیز آراسته شد!
گرچه سرقت ادبی، تاریخی به قدمت علم و ادب دارد و گذشتگانی چون بلعمی از این معضل و آسیب شناسی آن سخن رانده اند، اما در این زمانه و با روند تصاعدی پیشرفت های علم و تکنولوژی به ویژه در ساحت کامپیوتر و شبکه اینترنت، باید برای آن فکری اساسی کرد؛ هر چند که گویا نه اراده ای بر این امر وجود دارد و نه اصولاً ضرورتی بر این مهم توسط اولیاء امور احساس می شود و در این وانفسای بی کسی به نظر می آید که باید هر صاحب اثری خود رأساً چهار چشمی ـ بلکه چهار چنگی ـ اقدام بر حفاظت از دستاوردهای معنوی خود کند! شاید روزی فقدان قانون بازدارنده ای مانند قانون کپی رایت، ناگزیر تولیدگران فرهنگ این مرز و بوم را بر آن دارد که هر کدام خود شخصاً به «برهان قاطع» متوسل شوند که گفته اند: «شحنه باید که دزد در راه است»!
آری، اخبار ناخوشایند سرقت های فرهنگی، هر روز بیش از پیش گوشخراش تر می شوند. همین چندی پیش بود که شاعر خوش ذوق اصفهانی آقای سعید بیابانکی از سرقت ادبی در یکی از برنامه های شعر آئینی سیما پرده برداشت و به فاصله اندکی افشای خبر ساخت فیلمنامه سرقتی در هشت روز توسط مالباخته دیگری در روزنامه ها منعکس شد و نیز شکوه نامه محمدرضا بایرامی به انجمن قلم در مورد دزدیده شدن کتابش با عنوان «عقاب هاب تپه 60» و ساخت سریال انیمیشنی 26 قسمتی«تپه های عقاب» از روی آن در مطبوعات و سایت های خبری درج شد.
البته بر انواع این دزدی های ادبی که مرحوم استاد جلال الدین همایی در کتاب «فنون بلاغت و صناعات ادبی»، یازده نوع از آنها را در ذیل «سرقات ادبی» بر شمردند، «تقلب» را نیز باید اضافه کرد که اخبار اسفبار آن هر از چند گاهی، فضای علمی و آموزشی ما ملتهب می کند.
ناگزیر باید فکری کرد! خدایش بیامرزاد آن شاعری را که گفت:
اول ای جان دفع شر موش کن وانگه اندر جمع گندم جوش کن
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر مجاهد جناب آقای اسماعیل هنیه
سلام علیکم بما صبرتم
صبر بیست روزه ی شما و مجاهدان دلیر و از جان گذشته و آحاد مردم غزه در برابر یکی از فجیع ترین جنایات جنگی جهان و تاریخ پرچم عزت را بر سر امت اسلام به اهتزاز در آورده است . شما ثابت کردید که دل سرشار از ایمان به خدا و قیامت و روح منیع و عزیز مسلمانی که ذلت و تسلیم درباره ی ظلم و زور را برنمی تابد آنچنان قدرتی می آفریند که حکومتهای جبار و مستکبر و ارتشهای مجهز در برابر آن ناتوان و ذلیل اند.
ارتشی که قدرت فداکاری و شهادت طلبی شما آن را بیست روز است پای در گل در پشت دروازه های غزه به خفت افکنده همان است که ظرف شش روز بخشهای عظیمی از سه کشور عربی را زیر سیطره ی خود در آورد. به ایمان و توکل خود به حسن ظن خود به وعده ی الهی به صبر و شجاعت و فداکاری خود ببالید که امروز همه ی مسلمانان به آن می بالند. جهاد شما تا امروز آمریکا و رژیم صهیونیست و حامیان آنان و سازمان ملل و منافقان امت اسلامی را رسوا کرده است .
امروز نه فقط ملتهای مسلمان که بسیاری از ملتهای اروپا و آمریکا حقانیت شما را از بن دندان پذیرفته اند. شما همین امروز هم پیروزید و با ادامه ی این ایستادگی شرافتمندانه دشمن زبون و ضد بشر را باز هم بیشتر به ذلت و شکست خواهید کشاند. انشاالله .
بدانید که « ما ودعک ربک و ما قلی » و بدانید که « ولسوف یعطیک ربک فترضی » انشاالله با اینحال حوادث خونین و فاجعه بار غیرنظامیان فلسطینی بخصوص کودکان مظلوم و معصوم دلهای ما را غرق خون کرده است . حوادث ناشی از جنایتهای غاصبان فلسطین که هر روز چندین بار از همه ی کانالهای تلویزیونی ما پخش می شود ملت ما را ماتمزده و عزادار ساخته است . اعظم الله لکم الجزا و عجل لکم النصر بدانید که وعده ی خدا راست است که فرمود : « ولینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز » و فرمود : « ومن جاهد فانما یجاهد لنفسه ... »
خیانتکاران عرب هم بدانند که سرنوشت آنان بهتر از یهودیان جنگ احزاب نخواهد بود که خداوند فرمود : « وانزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب و من صیاصیهم ... »
ملتها با مردم و مجاهدان غزه اند. هر دولتی که برخلاف این عمل کند فاصله ی خود و ملتش را عمیق تر می کند و سرنوشت چنین دولتهایی معلوم است . آنها نیز اگر به فکر زندگی و آبروی خودند باید سخن امیرالمومنین علیه السلام را به یاد آورند که فرمود : « الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاه فی موتکم قاهرین » به شما و مبارزان غزه و همه ی مردم مظلوم و مقاوم شما درود می فرستم و در کنار همه ی تلاشهایی که دولت جمهوری اسلامی ایران در حمایت از شما وظیفه ی خود دانسته است شب و روز هم شما را دعا میکنم و صبر و نصرت را برای شما از خداوند عزیز قدیر مسالت می کنم .
والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین و رحمه الله و برکاته
سید علی حسینی خامنه ای
18 محرم 1430
26 دیماه 1387
سوشیانس
(موعود گرایی در آئین زرتشت)
گفتگو با موبد پدرام سروش پور
خیابان 30 تیر (تهران) و ادامه آن با میرزا کوچک خان (تقاطع جمهوری) و کوچههای اطرافش را باید «محله گفتگوی ادیان» نامید. آدُریان، کنیسه، کلیسا و مسجد، با جماعتی از پیروان آنها، نمایشگاهی جذاب از همزیستی مسالمت آمیز ادیان الهی را در سایه عنایت حکومت دینی، به نمایش مینهند که چشم و جان هر بیننده ای را به خود میگیرد. آدُریان(آتشکده) انجمن زرتشتیان تهران، تنها ارگان رسمی اداره کننده بخش مینوی و مرجع صدور فتواهای دینی جامعه زرتشتیان ایران، مکان گفتگوی ما بود. آتشکده ای پیشانی به پیشانی «کلیسای مریم مقدس»! با ساختمانی به جا مانده از دوره قاجار، در میان مجموعه ای از حیاط و باغچه و معبدی که درب آن برابر ناقوس کلیسای همسایه باز میشود! در جلوی ساختمان مرکزی آدریان که بر تارک آن «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک» ثبت است، حوض آبی دیده میشود که نماد یکی از آخشیجهای چهارگانه (آب، هوا، آتش و خاک) میباشد. در مرکز بنای اصلی، سالنی است با سقفی بلند، برای نمازگزاری و بجای آوری دیگر مناسک دینی؛ و در دل آن آتشدانی است که به جز موبدان نگهبان آتش، کسی اجازه ورود به آن ندارد. به گفته میزبان، این آتش، قبسی است از آتش چند هزار ساله آدریان یزد که صد سال پیش، طی مراسمی ویژه به این مکان انتقال یافت و از آن پس تا امروز، به خاموشی نگرائیده است!
موبد، مهندس پدرام سروش پور، مدیر جوان آدریان و عضو برجسته و هموند انجمن موبدان تهران، میزبان ما بود. این موبد زاده موبد که در کنار تحصیل در رشته کامپیوتر (گرایش نرم افزار، تخصصERP) از سال 1380 و پس از طی دورههای موبدی، در انجمن موبدان تهران « نوزود» شده و به درجه موبدی رسیده بود، باب آشنایی ما با «سوشیانس» را گشود. موبد سروش پور، برداشتهای ایرانیان را از حقیقت ادیان در دل این فرهنگ کهن، بسیار نزدیک به هم میدانست و برای نمونه به تقدس عدد 72 در آئین زرتشت اشاره کرد که به شماره رمزگونه شهدای کربلاست! وی ضمن برشمردن منابع آئین اشو زرتشت و جایگاه هر کدام، به تفاوت پایگاه «گاتها» و «اوستا» اشاره نمود و از اعتقادات خود درباره مفهوم و مصداق موعود، شخصیت حقیقی و مقام مینوی سوشیانس و مصادیق سه گانه آن و نیز قرائت اوستا از دوره دوازده هزار ساله اساطیری، برایمان گفت.
و اما چنانکه کما بیش مستحضرید، تاکنون در گفتگوهایی چند، موعودگرایی را از دیدگاه ادیان آسمانی و برخی فرقههای اسلامی، با عناوین ذیل، بررسیدیم که پس از انتشار آنها در ماهنامه معارف (ویژه اساتید معارف اسلامی دانشگاه های کشور) مورد استقبال مخاطبان ارجمند آن نشریه و دیگر نشریات و سایت های علمی ـ مذهبی قرار گرفت: 1.ماشیح منجی موعود یهود (گفتگو با دکتر یونس حمامی لاله زار، دبیر سابق انجمن کلیمیان کشور، شماره 50) 2.بازگشت مسیح (گفتگو با اسقف رمزی گرمو، اسقف کلیساهای ایران، ماهنامه معارف، شماره 51) 3.موعود از نسل فاطمه است (گفتگو با دکتر شیخ الاسلام کردستانی، مفتی شافعیان کشور، ماهنامه معارف، شماره 52) 4.مهدویت از منظر وهابیت (گفتگو با مستبصر دکتر عصام العماد از کشور یمن، ماهنامه معارف، شمارههای 58 و 59).
و اینک با سپاس از برادر فاضلم حجت الاسلام ابوالقاسم جعفری که در به ثمر رسیدن این گفتگو، یاری رسان این کمترین بود و تشکر از مساعی مسئولین محترم «پژوهشکده انتظار نور» و همکاری صمیمانه سرکار خانم مرادپور، مشروح گفتمان موعود گرایی در آئین اشو زرتشت، در دو قسمت پیشکش شما دوستداران دانایی میشود:
سوشیانس (قسمت اول موعود گرایی در آئین زرتشت): ماهنامه معارف، شماره 61، آذر ماه 1387.
سوشیانس (قسمت دوم موعود گرایی در آئین زرتشت): ماهنامه معارف، شماره 62، دی ماه 1387.
زبان تازه ما بود
مدیر مسئول هفته نامه ارزشی رسانه جنوب
برادر فرهیخته جناب آقای سید علی صافی ایّدکم الله تعالی
سلام علیکم بما صبرتم
با سلام و صلوات بر محمد (ص) و آل محمد(ص)؛ بی مقدمه معروض می دارد: درست پس از آنکه در جریان تشرف سال گذشته حضرتعالی به قم، گزارشی از سالگرد و نسخه ای از گرامی نامه رسانه جنوب در رثای شیخ بصیر مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقا رضا ابوالقاسمی پور نّور الله مضجعه، مرحمت فرمودید، یکباره به خود آمدم که آخر چرا تاکنون توفیق بر ادای دینی نسبت به آن رادمرد، رفیق این کمترین نگشته است؟!
گرچه به استحضار رسید که پس از دریافت خبر سنگین رحلت مظلومانه آن فقید، «سوگ نوشته ای» در رثایش به یکی از روزینامه (!)های کشوری، که از بختیاری، حقیر را هم بسیار قبول داشت و دارد، ارسال کردم، اما از قضای روزگار آن نوشته یا ناخواسته به محاق فراموشی سپرده شد و یا خواسته قابل درج تشخیص داده نشد! که فرموده اند: «نومن ببعض و نکفر ببعض»! لذا به حکم «ما لایدرک کله، لا یترک کله»، گفتم بدین وسیله عقده دل با نامه ای به یکی از عزیزان بگشایم و لااقل اینگونه چند سطری را به نیّت ارادت به شخصیت نازنین حضرت ابوالقاسمی پور (ره)، خدمت همرزم سال های شور و شیدایی او، ارسال دارم؛ «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید».
آقا سید! در مظلومیت شیخ رضا همین بس که چون منی به خود جرأت دهد تا برگی از دفتر فضل و فرزانگی او را بگشاید و زندگی و زمانه او را باز گوید؛ اما چه کنم که «دلم برای هیچکس به اندازه [او] زبانه نکشید که زبان تازه ما بود» (اندوهیادها، محمد حقوقی، ص72). باور کنید در آن سال های نه چندان پایدار آشنایی، گاه به بعد از مرگ خود و شماری از دوستان غبطه می خوردم که شاید «دریغاگوی» ما، جناب شیخ رضا اعلی الله مقامه باشد! اما عجبا که دست تقدیر، دفتر زندگی شیخ محبوبمان را زودتر ورق زد تا چنین روی زیبایش قرین خاک و روح فریبایش مقیم پرده های افلاک شود و منِ پریشان گو، دریغاگوی او باشم؛
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
حدیــث هول قیـامت که گفـت واعظ شــهر کنایتی است که از روزگار هجران گفت
نـشان یار ســـــــــفر کرده از که پرســم باز که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
من و مقام رضــــا بعد از این و شکر رقیـــب که دل بدرد تو خو کرد و ترک درمان گفت
به یاد کسی می نگارم که شمع جمع دوستان بود و چراغ محفل روحانیان. اویی که در ناصیه اش حکایت مَجدِ مُجدد حوزه علمیه دارالمومنین دزفول نبشته بود. صورت موزون و سیرت معصوم او روایت تاریخ شکوهمند چند صد ساله روحانیت آگاه و بصیر این دیار می کرد. او امید آینده حوزه دارالمومنین بود و به قبسی می مانست که شعله امید به احیای دوباره شکوه گذشته را در دل روشن می نمود. شیخ رضا از تبار صالحان بود و میراث دار امینِ علم و عمل خاندان انصاری، تدبیر شیوخ معزی و تعهد و تقوای امام جمعه فقیدمان آیت الله سید مجدالدین قاضی دزفولی. اما آه از دست نامردمی های روزگار:
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد باد غیرت به بصدش خار پریشان دل کرد
آقا سید علی! حضرتعالی بهتر از بنده ناچیز می دانید که شیخ رضا از سویدای جان معتقد به توانایی فقه پاسخگو به پرسمان انسان معاصر بود؛ فقهی که، داعیه دار تئوری اداره جامعه از گهواره تا گور است. او می دانست که به عنوان یک حوزوی، نمی تواند در برابر سرنوشت جامعه، لابشرط و بی تفاوت باشد. شاخصه های منحصر به فرد روحانیت و حوزه های شیعی را هماره در نظر داشت؛ «اجتهاد»، «جهاد»، «عقیده»، «استقلال» ... . از آنجا که همه ما در این چند ساله در دزفول دغدغه مندیم، چون گه گاه با ایشان و دیگر دوستان سخن از ضرورت احیای دوباره مرجعیت/ زعامت محلی در دارالمومنین و اقصی نقاط بلاد اسلامی می رفت، شیخ ناگفته های بسیار داشت. گاه سخن به آنجا می کشید که: اگر چه «مرجعیت محلی» از سابقه و پیشینه ای دیرینه تر از «مرجعیت مطلق» و فراگیر برخوردار است، اما در واقع از زمان اولین زعیم بلا منازع حوزات علمیه جهان تشیع در نجف اشرف، حضرت شیخ اعظم انصاری(متوفی 1281 ق) که مرجعیت مطلق نمود یافت، به نسبت تکامل، تمرکز و گسترش سیطره مرجع واحد، زعامت و مرجعیت محلی رو به افول و رکود نهاده و دیگر دیر زمانی است که مع الاسف نهاد این نوع مرجعیت از رونق افتاده است. دیر زمانی است که دیگر شاهد رجعت و بازگشت دوباره فضلاء و علماء و مجتهدان، از مراکز علمیه مانند قم، به شهر و دیار خود نیستیم. دیر زمانی است که به نسبت تجمع و ترافیک مراجع و مجتهدان مسلم در مراکز عمده دینی، دیگر اطراف و اکناف سرزمین های شیعی از وجود پر خیر و برکت زعمای خیر اندیش خالی مانده است و بدیهی است که در چنین شرایطی چه آسیب ها و جفاها که بر اسلام و مسلمین نمی رود؛
شمع فروزنده چو پنهان شود شب پَره بازیگر میدان شود!
چه بسیار فقهایی که روزگاری نه چندان دور، در حواشی سرزمین های شیعی، زنجیره اتصال علمای اعلام و مراکز دینی ـ علمی با بلاد اسلامی، بودند و بدین نحو حلقه حراست و حفاظت از کیان اسلام و مسلمین را متصل می کردند. پس بی راهه نیست که گفته شود: «اگر حوزه های علمیه شهرستان ها تقویت شوند، بخش عظیمی از مشکلات دینی و مذهبی حل خواهد شد. در گذشته، در گوشه وکنار کشور، علماء و بزرگان حضور داشتند که باید دوباره به این سمت حرکت کنیم» (آیت الله مکارم شیرازی، اجلاسیه سالانه حوزه های علمیه سراسر کشور، سال 1385، قم). البته ناگفته پیداست که طرح احیای زعامت محلی به معنای پیگیری بحث دیرین تمرکز یا عدم تمرکز حوزه مرجعیت و فتوی ـ و بالطبع وجوب و یا عدم وجوب تقلید از اعلم ـ نیست؛ بلکه به معنای استمرار بخشی در ارتباط وثیق و پیوند مستقیم مردم با اولیای آئین است؛ چنانکه امام صادق در تفسیر آیه «یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون» (آل عمران: 200) به چند طریق، ارتباط با اولیاء دین را تفسیر اولیه «رابطوا» دانسته و فرمودند: «رابطوا علی الائمه»، «رابطوا الائمه» و «رابطوا امامکم» (تفسیر البرهان، ج1، ص 334.). بی شک دسترسی آسان و پیوند مستقیم با زعمای دینی، از مصادیق بارز این آیه شریفه است؛ خلأیی که امروزه در دزفول و دیگر بلاد اسلامی مشهود است؛ و آقا شیخ رضا چه بسیار دل گفته ها که در این باره داشت و چه بسیار آرزوها که در سر می پروراند.
سید جان! جمیع دوستان، آقا شیخ رضا ابوالقاسمی پور را، به تعبیر مقام معظم رهبری، نمونه بارز «رویش های مبارک انقلاب شکوهمند اسلامی» می دانستند. «کیفیت» و به تعبیر شیخ الرئیس بوعلی سینا، «عرض حیات» او بر طول زندگیش می چربید. او مجموعه خوبیها بود و عصاره زیبایی ها. اگر چه جوان بود و بی باک، اما به پیری می مانست وارسته، با متانتی شگفت. لباس تقوا و زیور علم، وقاری جذّاب به او بخشیده بود. سنجیده گفتار بود و بی پیرایه در رفتار. سینه ای فراخ داشت و چهره ای گشاده و همواره تبسمی ملیح بر گوشه لبانش نشته بود.
شیخ رضا مردمدار بود و شریعمدار. مردمداریش بر مدار اخلاق اسلامی می گشت. جاذبه ای در حد اعلی و دافعه ای بنا به ضرورت داشت. بر تارک خدماتش اهتمام بلیغ به امور جوانان می درخشید. جوان گرایی او، انسان را همواره شگفت زده می کرد. اعتماد او به جوانان و اعتقاد جوانان به او در حوزه جغرافیایی «مسجد»، شگفت انگیز بود و رهاورد این پیوند میمون، نمایش الگویی عینی و ملموس از دبستان، مدرسه، دبیرستان و دانشگاه اسلامی بود. عمران و آبادی و حیات حقیقی مسجد را به میزان فعالیت عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی و آثار مسجد می دید؛ «انّما یعمر مساجد الله من آمن بالله»(توبه:18) و از این روی، مأمن، مأوی و معراج او و خیل عظیمی از جوانان عاشق، پایگاه مقدس مسجد بود؛ لذا با هر کانون موازی مسجد مبارزه می کرد؛ به ویژه با خانقاه که ریشه در مکر دشمنان صلبی اهل بیت (ع) داشته و اصولاً در مقابل مسجد بنا شده بود.
خدایش بیامرزاد که زبان گویای دین بود و مرزبان بیدار آئین. روحی مهذّب، خودساخته، سرشار از ایمان و مملو از غیرت داشت. امیر بیان (ع) در وصف پاسداران حقیقی دین می فرماید: «انّما المستحفظون لدین الله هم الذین اقاموا الدین و نصروه و حاطوه من جمیع جوانبه؛ جز این نیست که حافظان دین الهی آنانند که بر پایش می دارند (حاکمیت می بخشند) و یاریش می دهند و از همه جوانب مراقب آنند» (غررالحکم، ج 3، ص 95) و خدا خود شاهد است که آن مرحوم از مصادیق این کلام نورانی بود. مراقبه از دین و مرابطه از حدود آئین را وظیفه ذاتی روحانیت می دانست. او هرگز جولان اراذل صوفیه و اوباش عمله فرماسونرها را در شهر جهاد و اجتهاد ـ دزفول ـ برنمی تافت و چون برخی دنیازدگان مصلحت کیش، دم نمی بست. همه دیدیم که شیخ راحل ما در وانفسای فتنه صوفیان در دزفول، چه مردانه با سلاح بیان و بنان به میدان کارزار درآمد؛ چراکه فرمایش معصوم (ع) را فرمان مأموریت خود می دانست که فرمود: «اذا ظهرت البدع فلیظهر العالم علمه؛ چون بدعت آشکار شود، بر عالم است که دانش خود را آشکار کند» (بحارالانوار، ج 48، ص 252).
سید بزرگوار! دوستان و شاگردان شیخ، هرگز بصیرت و غیرت او را از یاد نخواهند برد. از یاد نمی برند که آن مرحوم نه تاب تحمل کژی ها داشت و نه سر سازش با معامله گران؛ و هیچ مصلحتی را مهمتر از حفظ کیان اسلام، نظام و رهبری نمی دانست. و هرگز از یاد نمی برند دریوزگی عده ای مدعی نام و گدای نان را که در فضای فضاحت بار فتنه صوفیان، به تکرار حماقت ابوموسی اشعری نشستند و فریب ائتلاف پنهان سکولارهای پرده نشین و صوفیان بی دین را در این شهر خوردند.آری هرگز فراموش نخواهیم کرد بصیرت و غیرت شیخ را آنگاه که آشکارا عَلَم ضدیت با آن ائتلاف شوم را برافراشت و پیکان پیکار با اهل بدعت را به دست گرفت؛ اگر چه معاندان چون همیشه، حربه ای جز تخریب و تهدید و فریب خوردگان راهی جز سرزنش شیخ بصیر نیافتند؛ اما البته از آن هم طرفی نبستند، چراکه آقا شیخ رضا از زمره مجاهدانی بود که «یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومه لائم» (مائه: 4). او راهش مشخص و هدفش معلوم بود: زدودن آفات و احیای اموات اخلاقی و عقیدتی جامعه؛ و این چیزی نبود جز رضای حق تعالی که «و ما تشاؤن الّا ان یشاء الله» (انسان: 30).
سید عزیز! در اینجا کلمه ای قصار از دکتر علی شریعتی به یادم آمد که گفت بود: «این طلبه است که عمر مسئولیت اجتماعیش با عمر حیاتش یکی است و تا مرگ، مسئول افکار مردم است»؛ عالمان عاملی که در پاسداشت «عقیده» و «جهاد» از نثار هستی خود نیز دریغ نمی کنند. در این باره، کتاب «شهداء الفضیله» نوشته علامه نائینی، خود شاهد صادقی است بر میزان مسئولیت پذیری روحانیت متعهد (کثر الله امثالهم) در طول تاریخ مظلومانه تشیع؛ کسانی که به تعبیر امام خمینی (س) شهادت ارث ایشان است: «شهادت ارثی است که امثال این شخصیت های عزیز از موالیان خود برده اند» (به مناسبت شهادت آیت الله سید محمد باقر صدر، 2/2/1359)
برادر عزیز! بی شک می دانم که می دانی و می دانند و یا خواهند دانست که نقش برجسته حاج شیخ رضا ابوالقاسمی پور اعلی الله مقامه در هدایت گری، تنویر افکار عمومی و تطهیر نفوس مستعد جوانان مومن دزفولی، هرگز از لوح ذهن و زبان و خاطر همشهریان باوفایش پاک شدنی نیست که «انّهم فتیه آمنوا بربهم و زدناهم هدی» (کهف: 18). و بر این باورم که اگر قبای «شهادت» را به بهای جهاد فی سبیل الله بر اندام کسی پوشند، بی شک آن برازنده قامت رشید شهید سعید حجت الاسلام و المسلمین آقا شیخ رضا ابوالقاسمی پور و همسر باوفایش است؛ «می گویم و می آیمش از عهده برون»؛
می گــــــذرد کـاروان، روی گـل ارغـــــــوان قافله ســــالار آن، ســرو شهید جوان
در غم این عاشقان، چشم فلک خونفشان داغ جدایی به دل، آتش حسرت بجان
و السلام علیهما یوم ولدا و یوم ماتا و یوم یبعثان حیّاً
برادر کوچک شما
سید مجتبی مجاهدیان
23/9/1387
|
||
|
||
ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی |
<script src="http://mjmafi1.googlepages.com/clock30.js" language=javascript>>